۱۳۹۳/۰۵/۲۱

چهار مرحله تا جا افتادن در کانادا

تقریبا هر کسی در زندگی خود تجربه نقل مکان از جایی و مستقر شدن در جای دیگر را داشته است. مثلا رفتن از یک خانه به خانه دیگر، جابجایی از یک مدرسه به مدرسه دیگر و در راس همه این تجربه ها، نقل مکان از یه کشور به کشور دیگر. لین ساسون نگارنده این مطلب، تجربه خود از مهاجرت و جا افتادن بعد از آن را در قالب یک تئوری چهارمرحله ای به اشتراک گذاشته است.

مرحله اول: فهم و شناخت مسایل

این مرحله به سه ماه اول در مکان جدید اطلاق می شود که شما شروع می کنید به شناسایی باید ها و نباید ها. به نوعی شما بر اساس مفهوم آزمون و خطا عمل می کنید. اگر شما متوجه شوید چیزی کار می کند آن را دوباره امتحان می کنید که به همین علت، من به سرعت از گرفتن بلیط های بخت آزمایی ناامید شدم...من نمی خواستم پول بیشتری از دست بدهم. اما ایستادن در صف اتوبوس را ادامه دادم چون در این کشور ایستادن در صف اتوبوس گارانتی می کند که صندلی برای نشستن پیدا می کنید. شما همچنین تمایل دارید کارها را با احتیاط زیاد انجام دهید. به طور کلی، شما با خرید انواع بیمه ها مواجه می شوید که پوشش همه چیز، از نیازهای دندانپزشکی گرفته تا دوربین دیجیتال و کامپیوتر را شامل می شود چون شما هرگز نمی دانید چه مشکلاتی ممکن است به وجود بیاید.
این مرحله معمولا با خرید یک چیز ارزان و بزرگ و البته احمقانه مانند مبل ناراحت و بزرگی  که ما خریدیم، پایان می یابد. آن مبل بیشتراز چهار ماه دوام نیاورد. هر چقدر پول بدی همان قدر آش می خوری.

مرحله دوم: احساس درک مسایل

در حین مرحله دوم، یعنی سه ماهه دوم بعد از جابجایی، شما احساس می کنید که از نحوه انجام کارها آگاه شده اید. از مشخصه های این مرحله قدم زدن با اعتماد به نفس بیشتر، شناخت هدف و حس اینکه آن را در سه ماه بعدی به انجام می رسانید، می باشد. این اعتماد به نفس تازه کشف شده بلافاصله با اولین مواجهه با موردی پیش بینی نشده و یا مثلا موردی دیده نشده از قراردادی که بسته اید، از بین می رود.
 شما حالا یک تلفن هم دارید که جایی پنهان شده است و نمی دانید کجاست و یا چطور صدا می دهد...چون هنوز خیلی زنگ نخورده است.

مرحله سوم: وارد عمل شدن

خوب، شما حالا شش ماه است که در جای جدید هستید.! احساسی شروع می شود که انگار شما برای مدت طولانی اینجا بوده اید. به ندرت دیگر گم می شوید. شما چیزهایی را متوجه شده اید. این مرحله در واقع فرصتی است برای استفاده از بیمه هایی که وقتی آمدید اینجا، با دقت خریداری کردید، فقط به آرامی توسط یک فروشنده نه چندان مؤدب، به شما گفته می شود که موردی که شما دارید توسط بیمه پوشش داده نمی شود.
تلفن شما شروع می کند به مرتب زنگ زدن، یه جورایی شماره شما وارد لیست بازاریاب های تلفنی شده است. این مرحله عموما زمانی پایان می یابد که شما در واقع با افراد بیشتری آشنا شده اید و خود را در حالی می بینید که به جای اینکه فقط در حال رفت و آمد به سر کار باشید، برای معاشرت با دیگران هم وقت می گذارید.

مرحله چهارم: احساس آرامش در خانه بودن

این مرحله به طور عمومی زمانی آغاز می شود که شما برای یک سال در جای جدید بوده اید. شروع می کنید به شناخت افرادی که با شما در یک مسیر اتوبوس هستند. چند تا از همسایگان از آنجاییکه شما به کودکانشان محبت کرده اید و چند بار به دلیل آلارم های بی مورد آتش نشانی همه با هم در بیرون آپارتمان ایستاده بوده اید، شما را می شناسند.
تلفن شما اغلب برای مسایل مهم زنگ می خورد، افرای که قبلا به منزل خود دعوت کرده اید برای دعوت شما تماس می گیرند، تماس بازاریاب های تلفنی را متوقف کرده اید و این شروعی برای احساس در خانه بودن است.
این مرحله معمولا با رهایی از یک بدهی و فروش یک وسیله بی مورد مانند یک اثاثیه بزرگ پایان می یابد و راه را برای بهتر و راحت تر کردن اوضاع باز می کند. حالا زمان احساس رضایت و فراموشی اشتباهات گذشته ( مانند خرید آن مبل بزرگ توسط من) می باشد.

موضوع جا افتادن یک روند چند مرحله ای است، شما نمی توانید مراحل آن را از قلم بیاندازید، چون تجربه واقعیست و اغلب سرگرمی خوبی است. دست کم شما در طول آن خاطرات زیادی می سازید و به طور یقین خاطرات بیشتری هم در راه خواهد بود.  

 ترحمه : هومن هدایتی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر