۱۳۹۴/۱۰/۰۷

چگونه به بهترین سرنوشت خود برسید؟


زندگی سفری به سوی مقصدی معلوم (سرنوشت) است. اگر نمی توانید نقشهء راه سرنوشت خود را بکشید، شما بزرگترین مانع در حرکت خود هستید. در این صورت، شبیه به ربات برنامه ریزی شده ای خواهید بود که برای تحقق قصدهای دیگران زندگی می کند.
همه زندگی تان بر اساس انتخاب های شما شکل گرفته است. سرنوشت شما مجموعه ای از همین انتخاب هاست. شما تنها دو حق انتخاب دارید: کمتر یا بیشتر.

در انتخاب اول، باید کمتر بخوانید، کمتر یاد بگیرید، کمتر فکر کنید، کمتر بفهمید، کمتر تولید کنید، کمتر بدست آورید و به طور کلی از لحاظ مادی و معنوی کمتر باشید و برای جامعه نیز کمتر مفید باشید.

در انتخاب دوم، بیشتر می خوانید، بیشتر یاد می گیرید، بیشتر فکر می کنید، بیشتر آگاه می شوید، بیشتر می فهمید، بیشتر تولید می کنید، بیشتر بدست می آورید؛ به طور کلی بیشتر می شوید و از لحاظ مادی و معنوی بیشتر به جامعه خود خدمت می کنید. شما می توانید انتخاب کنید که کمتر باشید یا بیشتر. زندگی مانند یک معادله متوازن است.

بیشتر ببخشید، بیشتر دریافت می کنید و کمتر بدهید، کمتر می گیرید. این قانون طبیعت است و گریزی از آن نیست. سرنوشت شما نیز اینگونه شکل می گیرد. برای رسیدن به سرنوشت بهتر و بهترینِ خود، باور کنید و امیدوار و منتظر باشید که به آن می رسید. شما نمی توانید بهترینِ خود را شبیه سازی کنید. نمی توانید خودِ بهترتان را تقلید کنید. شما تنها می توانید با بیشترین تلاشِ فردی، بهترینِ خود شوید. رسیدن به بهترین سرنوشت، نیاز به تلاش بسیار و دائمی دارد. باید نقشه راه سرنوشت خود را طراحی کنید.

بدون داشتن نقشه و تمرکز بر آن خیلی زود دچار سرگردانی می شوید. بی هدفی و بی تفاوتی در زندگی بدترین جنایتی است که کسی می تواند برعلیه خود مرتکب شود. نتیجه آن، جز قربانی شدن برای اهداف دیگران نیست. به بهترینِ خود ایمان داشته باشید. ایمان، انگیزه ای قوی و حرکت دهنده به سمت سرنوشتِ بهتر شماست. زمان خود را با ملامت خانواده یا ناراحتی از شرایط هدر ندهید. بسیاری از افراد موفق جهان از شرایط خوبی برخوردار نبودند. بنیامین فرانکلین، آبراهام لینکلن و حتی ناپلئون .

از امروز حداکثر تلاش خود را به کار گیرید و حرکتی سریع را به سوی سرنوشت بهترتان شروع کنید. شما در درون خود می دانید چه می خواهید. همه مسائل ابتدا باید در درون شما، توسط افکاری که با آنها سرنوشت تان را می سازید، حل شوند. بزرگترین اشتباه این است که توانایی های خود را دست کم بگیرید. از یاد نبرید بهترین سرنوشت در مکانی دور منتظر شما نیست. سرنوشت شما در آنچه حالا در انجام آن هستید قرار دارد. دانه سرنوشت خود را با قدرت در فکرتان بکارید. دانه سرنوشت شما به آفتاب ایمان نیاز دارد. ایمانی که شما را به سرعت سوی بهترینِ خود (بهترین تقدیر) حرکت می دهد.

ترجمه : نسا ولایی 




۱۳۹۴/۰۹/۱۷

تاریخچه روز یادبود در کانادا

تقریبا از اول نوامبر در کانادا گلهای قرمز کاغذی یا پلاستیکی کوچکی (پاپی یا همان شقایق) که مردم روی سینه شان نصب کرده اند نظرتان را به خود جلب می کند. از مجری تلویزیون گرفته تا و کارکنان دانشگاه و مردم عادی کوچه و خیابان استفاده می کردند. 11 نوامبر روز یادبود فداکاری سربازان کشته شده (شهید)  در جنگ ها بخصوص جنگ های جهانی. چون جنگ جهانی اول رسما در ساعت یازدهم روز یازدهم ماه یازدهم سال 1918 تموم شد. بنابراین کانادا و چندین کشور دیگه روز یازده نوامبر هر سال رو به عنوان روز یادبود گرامی میدارن و به احترام این افراد راس ساعت یازده این روز دو دقیقه  سکوت میکنن.
  
اینکه هر کشوری در طی تاریخش جنگ هایی داشته و مردان و زنانی برای دفاع از خاک و مردم خود جان خود را گذاشته اند و هر جامعه ای روز و مراسماتی برای زنده نگه داشتن و تقدیر از ایشان دارد چیز تازه و عجیبی نیست. اما نکته  جالب این  است که این روز و این یادبود محدود به جنگ جهانی دوم و اول و این و آن نمی شود و بگونه ای تمام رشادت های تاریخ کشور و یک ملت را شامل می شود. 

 این یادبود تا حد زیادی مردمی است. "مردم" هم به معنای واقعی کلمه همه مردم را شامل می شود و مذهبی و غیرمذهبی، پیر و جوان، مهاجر و غیرمهاجر را شامل می شود. همین نصب گل های قرمز کاغذی روی لباس رسم فوق العاده زیبایی است که اثرش از هزار و یک نمایشگاه و رژه و برنامه تلویزیونی و دولتی بیشتر است. البته دولت هم مراسم خیلی محدود در پایتخت برگزار می کند، اما واقعا نه خرج چندانی برای این مراسمات می شود نه اینکه تلویزیون (که اینجا دولتی هم نیست) تمام وقت خودش را به این چیزها میدهد، در حد همان گل قرمز روی لباس مجری و شاید چند گزارش یا مصاحبه کوتاه با بازماندگان و سربازان قدیمی جنگی کانادا. خلاصه که هیچ وقت حس نکردم این روز را دولت کانادا پاس می دارد، و این گل های سرخ حتی گاه مهاجری را هم که تازه پا به این سرزمین گذاشته وسوسه می کند که یکی از آن ها را از جعبه کوچکی که جلوی در ورودی دانشکده گذاشته اند بردارد و در این یادبود دسته جمعی شرکت کند.

نسا ولایی 

۱۳۹۴/۰۹/۰۹

عشق و زندگی


شعر عشق و زندگی

"هر لحظه را به گونه‌ای زندگی کن که گویی واپسین لحظه است و کسی چه می‌داند؟ شاید آخرین لحظه باشد.
عشق، نخستین گام به سوی ملکوت است و تسلیم، آخرین آن؛ آری تمام سفر دو گام بیش نیست.
زندگی را تنها زمانی می‌شناسی که آماده سفر به ناشناخته شوی.
اگر به شناخته چنگ بزنی، به ذهن چنگ زده‌ای و ذهن زندگی نیست.
بیشتر عشق بورز تا بیشتر شوی.. کمتر عشق بورزی، کمتر خواهی بود.
توان عشق ورزیدن تو، ترازوی سنجش توست و میزان عشق تو، ترازوی وجود تو.
تلاش نکن که زندگی را بفهمی، زندگی را زندگی کن! تلاش نکن که عشق را بفهمی، عاشق شو!
و چنین است که خواهی دانست؛ این دانستن حاصل تجربه توست، این دانستن هرگز ویرانگر آن راز نیست.
هر چه بیشتر بدانی در می‌یابی که هنوز چیزهای بیشتر و بیشتری باقی‌است تا بدانی.
عشق والاترین هدیه خداست این هنر را بیاموز، ترانه عشق و جشن آن را بیاموز.
عشق نیازی بی چون و چراست، روح بی عشق قادر به حیات نیست. 
عشق خوراک روح و سرآغاز هر آن چیزی است که بزرگ است؛ عشق دروازه ملکوت است."

۱۳۹۴/۰۸/۱۱

4 درس مهم زندگی از بازی پرهیجان فوتبال

4 درس مهم زندگی از بازی پرهیجان فوتبال

فوتبال صرفا یک ورزش نیست. فوتبال نیز یک سیستم است و تمام سیستم ها برای بقانیاز به پیروی از اصول دارند. شما اگر بتوانید اصولی را که در فوتبال رعایت میشود را دریابید میتوانید آنرا در زندگی و کسب و کارتان نیز استفاده کنید.

درس شماره 1 : زخمی خواهید شد

اگر فوتبال بازی میکنید حتما چندبار زخمی شدید. احتمالا ساق پایتان به ساق پای حریفتان خورده باشد و از درد فریادی بلند سر دادید(!) اما شما فوتبال را دوست دارید… هرچند در طول بازی زخمی شده باشید اما شما فوتبال رو دوست دارید؛ عشقِ به فوتبال شما بیشتر از ترس از زخمی شدن شماست !

در زندگی و کسب و کار نیز چنین است.

شاید ضربه ای که در زندگی خوردید 100 برابر بدترین ضربه بازی فوتبال باشد اما مطمئن باشید دیگر کسی به فریادتان اهمیت نخواهد داد. این شما هستید که باید یاد بگیرید اگر ضربه خوردید و روحتان زخمی شد باید ادامه دهید زیرا عشقِ به موفقیت شما بیشتر از ترس از شکست تان باید باشد.

اگر در زندگی ضربه میخورید؛ شکست میخورید و انگار دنیا بر سرتان خراب میشود یک مزیت نسبت به فوتبال دارد و آن هم فرصت یادگیری از شکست هایتان است.

درس شماره 2 : شما درون تیم بازی میکنید, نه همراه تیم

در بازی فوتبال؛ موفقیت فقط نسیب تیمی میشود که به عنوان یک تیم بازی میکنند نه به عنوان مجموعه ای از بازیکنان.

در فوتبال اگر دفاع نتواند دفاع کند دروازه بان در خطر گل خوردن و باختن تیم قرار خواهد گرفت. اگر دروازه بان گل بخورد کل تیم بازنده میشود نه فقط دروازه بان؛ پس تک تک بازیکنان مهم هستند حتی آنهایی که توپ را هدایت نمیکنند.
در زندگی نیز همین اصل برقرار است. زندگی داستان قهرمان تنها و یکه تازی نیست مسیر موفقیت را توانسته یک تنه بپیماید. شما در زندگی واقعی باید تیم داشته باشید. هرچند کوچک اما یک تیم داشته باشید. برای این منظور باید به بهترین نحو با دیگران رابطه برقرار کنید، رهبری کنید تا بتوانید بر آنها نفوذ کنید وآنها را وارد مجموعه و تیم خود کنید.

درس شماره 3 : داشتن یک مربی خوب مهم است

اگر بهترین بازیکن را در تیم فوتبالی که مربی بدی دارد داشته باشید تیم, در دراز مدت هیچ موفقیت بزرگی بدست نخواهد آورد. اما اگر بهترین مربی را برای بدترین تیم انتخاب کنید بدون شک بعد از چند سال آن تیم فوتبال شاید قوی ترین تیم در دنیا شود.

مربی یک تیم مهم ترین وظیفه اش مشخص کردن روابط بین بازیکنان است. مربی یک تیم مهارت بازیکنان را به همدیگر ربط میدهد و یک سیستم پویا تشکیل میدهد.

در زندگی واقعی نیز شما بدون شک نیاز به یک مربی دارید.

شاید مربی شما تخصص فوتبالی نداشته باشد اما به سادگی کسی که بتواند موفقیت شما را به شما یادآوری کند میتواند مربی شما باشد. کسی که بتواند شما را از نظر یک شخص سوم ببیند و صادقانه نقاط ضعف و قوت تان را به شما یادآوری کند که یک موهبت است در زندگی. شما در زندگی نیاز به یک مشاور دارید کسی که بتوانید تمام فعالیت هایتان را با او درمیان بگذارید و بازخورد بگیرید.

درس شماره 4 : نهایت سعی تان را باید بکنید

در فوتبال یا در هر ورزش دیگری شما برای موفقیت باید نهایت سعی تان را بکنید. شما باید هر فرصتی را که پیدا میکنید صرف بهتر کردن بازی خود کنید تا در مسابقه اصلی در برابر حریفتان بهترین تمرینی که کرده اید را به نمایش بگذارید.

در زندگی و کسب و کار نیز چنین است.

شما برای بدست آوردن رویاهایتان باید نهایت سعی تان را بکنید. نباید اجازه دهید شکست هایتان مانع رسیدن شما به اهدافتان باشند باید از آنها پله ای برای صعود یک پله بالاتر و پیشروی به سمت اهدافتان باشد. اگر در محل کارتان هستید واقعا کارکنید، اگر نزد خانواده هستید، تماما وقتتان را صرف خانواده کنید. بهترین آزمون شما برای اینکه بهترین عملکردتان را داشته باشید پرسیدن یک سوال ساده است : آیا من هرآنچه را که میتوانستم انجام دادم؟

منیع: 12CEO

۱۳۹۴/۰۷/۲۱

تاریخچه جشن شکر گزاری در کانادا و آمریکا

در تاریخ ایالات متحده آمریکا، اولین سر نخ های تاریخی جشن شکر گزاری را می توان به تصمیم جرج واشینگتون – رییس جمهوری وقت- در سال 1789 دانست برای اعلام روزی جهت سپاسگزاری از خداوند و برکت هایی که به مردم ارزانی کرده است و برای اینکار بیست و ششم نوامبر را در نظر گرفت. اما پیش از آن در سالهای 1777 تا 1783 جشن شکرگزاری در ماه دسامبر برگزار می گردید و مدت پنج سال هم جشن برگزار نشد.

بعد از جرج واشینگتون، روسای جمهور دیگری نیز تغییراتی در زمان جشن دادند و حتی در زمان جیمزمدیسون دو نوبت در سال به این امر تخصیص یافت. ایده تبدیل روز شکر گزاری به یک تعطیلی ملی به زمان آبراهام لینکلن باز می گردد. در 1863 در پی پیروزی های سرنوشت ساز ارتش شمال در جنگ های داخلی آمریکا، چهارمین پنجشنبه نوامبر رسما تعطیل ملی و روز شکرگزاری اعلام شد. هر چند که این تصمیم هنوز در سراسر ایالات متحده، خصوصا جنوب که شمال را غاصب و متجاوز می دانستند، به  رسمیت شناخته نشده بود.

در اواخر قرن نوزدهم جشن برداشت خرمن نیوانگلند – که بعدها به جشن شکر گزاری بدل شد – رسما در سراسر ایالات متحده جشن گرفته میشد. باور تاریخی نجات یافتن پیلگریم ها – یا همان زوار- توسط سرخپوستان و مبداء قرارگرفتن این مناسبت به عنوان جشن شکرگزاری، اولین بار در سال 1820 توسط نویسندگان خیالپرداز آمریکایی مطرح گردید و نقاشی های مربوط به این مراسم به حدی معروف و متداول گردید که تصور جدیدی از بابت ریشه این جشن شکل گرفت که البته سندیت تاریخی ندارد. حتی لفظ پیلگریم – یا زایران- نتیجه نامگذاری تخیلی فرقه مذهبی جدایی طلبان کلیسای انگلستان است که در پی تشدید اختلاف عقیدتی با کلیسا به قاره جدید کوچ کردند.

کانادا:
اولین جشن شکرگزاری در سرزمینی که امروز کانادا نام دارد در سال 1578 و در نیوفاندلند اتفاق افتاد. در اوایل سالهای 1600 گروه مهاجران فرانسوی به رهبری سامویل د شامپلن – رهبر فرقه شادمانی و نیکی-  در این منطقه ساکن شدند و در هر برداشت خرمن جشن های مفصل برگزار می کردند و خوراک خود را با همسایه های بومی تقسیم می کردند. 

اولین جشن رسمی شکرگزاری در پانزدهم اپریل 1872 به شکرانه بهبود پادشاه آینده انگلستان، ادوارد هفتم، از یک بیماری سخت و خطرناک برپاشد. جشن بعدی در سال 1879 و در یک پنجشنبه از ماه نوامبر برگزار گردید. بنظر میرسد کانادا هم مثل همسایه جنوبی اش در انتخاب یکروز مشخص برای این جشن مشکل داشته است.

در سالهای 1879 تا 1898 شکرگزاری در یکی از پنجشنبه های نوامبر برگزار میشد. از 1899 تا 1907 در یکی از روز های پنجشنبه ماه اکتبر جشن می گرفتند – بجز سالهای 1901 و 1904 که یکی از روزهای پنجشنبه نوامبر به این امر تخصیص یافت. در سالهای 1908 تا 1921 دوشنبه ای در اکتبر و از 1922 تا 1930 سالروز پایان جنگ اول جهانی – یازدهم نوامبر- بعنوان روز شکر گزاری جشن گرفته شد. 
از 1931 تا 1957 پارلمان ماموریت یافت تا هر سال روزی را برای شکرگزاری تعطیل اعلام کند تا سرانجام در روز سی و یکم ژانویه سال 1957 پارلمان تصمیم گرفت تا از آن پس دومین دوشنبه ماه اکتبر بعنوان روز سپاسگزاری از خداوند برای برکات و نعماتی که به مردم کانادا عطا فرموده است اختصاص یابد و این تصمیم تا امروز پا بر جا مانده است.

چرا بوقلمون؟
بنجامین فرانکلین، دانشمند آمریکایی که به ریاست جمهوری آمریکا هم رسید، علاقه مند بود که بوقلمون را به عنوان سمبل ملی ایالات متحده آمریکا مطرح سازد. بوقلمون وحشی حیوانی بسیار چالاک و سریع است و زاویه دیدی برابر 270 درجه دارد. زندگی خانوادگی تشکیل می دهد و برای دفاع از خانواده اش تا سر حد جان  می جنگد. علاقه فرانکلین به بوقلمون و تشویق رسمی دولت وی به وارد کردن بوقلمون به سفره جشن شکرگزاری موجب گردید تا از اواخر قرن هجدهم این پرنده غذای اصلی جشن را تشکیل دهد. هر چند که بعدا سمبول دولت آمریکا به عقاب (بالد ایگل) تغییر پیدا کرد، بوقلمون موقعیت خود را در جشن شکرگزاری تا به امروز حفظ کرده است. 
شباهت زیاد این جشن در شکرگزاری از برکات الهی در پی برداشت خرمن با جشن مهرگان ایران باستان قابل تعمق و مطالعه بیشتر است. 


۱۳۹۴/۰۷/۱۵

تاريخچه و آداب و رسوم هالووين

هالووين را غروب روز سی و يکم ماه اکتبر جشن می گيرند و آداب و رسوم آن عبارتند از آتش افروختن، به تن کردن لباس های عجيب که هر کدام از دوره ای تاريخی و يا شخصيت های خيالی الهام گرفته ، رفتن به ديدار ارواح و خانه هايی که در تصرف ارواح و اجنه و روشن کردن شمع و فانوس در اشکال و اندازه های مختلف است.

مهاجران اسکاتلندی و ايرلندی که در آمريکای شمالی اسکان گزيدند اين مراسم را در قرن نوزدهم در بخشهايی از آمريکا گسترش دادند. به مرور اين جشن به تعدادی از کشورهای انگلوساکسون ديگر مثل کانادا، بريتانيا و بعدها استراليا و نیوزیلند نيز گسترش يافت.

اکثر مورخان معتقدند که ريشه های اين جشن به يکی از مراسم اقوام سلتيک ساکن غرب اروپا و حدود دو هزار سال پيش برمی گردد. در آن دوران اين اقوام بت پرست در روزی مصادف با پايان اکتبر و يا اول نوامبر سال نو خود را جشن می گرفتند. به اين روز و اين جشن « سو اين » گفته می شد.

اين مردمان بر اين باور بودند که در چنين روزی روح تمام جانداران و پديده های طبيعی به سوی جهان پس از هستی حرکت می کنند و در اين سفر اهريمنان، پری ها ، جادوگران و اجنه با انسانها همراه می شوند.

مردمان سلتيک در اين ايام علاوه بر قربانی کردن حيوانات برای خدايان و گردآمدن دور شعله های بزرگ آتش ، لباسهای ويژه ای می پوشيدند که به احتمال زياد اکثر آنها از پوست حيوانات بود و به اين شکل می خواستند ارواح و اجنه را فريب داده و از تسخير روح خود توسط آنها جلوگيری کنند. علاوه بر اين گفته می شود که با پوشيدن ماسک و رنگ کردن صورت خود با رنگ های تيره خود را به شکل اجدادشان در می آوردند.

در اين جشن ها گاه زنان  لباس مردانه می پوشيدند و مردان لباس زنانه که ظاهرا هدف آن به هم ريختن نظم و قواعد حاکم بر جوامع آن روزگار بوده است.

يکی ديگر از آداب آنها دوره گردی و رفتن به در خانه های يکديگر بوده و با اجرای برنامه های مضحک جلوی هر خانه ای از صاحب آن غذا و نوشيدنی طلب می کردند. سنتی که از نظر برخی مورخان به رسم قاشق زنی در روز چهارشنبه سوری شباهت فراوانی دارد.

پس از رواج مسيحيت در قلمروی که مردمان سلتيک در آن می زيستند به مرور رهبران مذهبی و سياسی اين جوامع سعی کردند تمام رسوم دوران بت پرستی را با مسيحيت انطباق داده و يا آنها را منسوخ کنند. 

در قرن هفتم ميلادی پاپ رهبر مسيحيان اروپای غربی روز اول نوامبر را به عنوان يک سنت جديد مسيحی روز تمامی قديسان اعلام کرد.

از آن زمان به بعد بسياری از سنت های دوران بت پرستی تحت الشعاع آيين جديد مسيحيت به گوشه رانده شد. در قرن نوزدهم مهاجران ايرلندی و اسکاتلندی که در بخشهايی از آمريکای شمالی مستقر شده بودند باری ديگر رسوم ويژه اين روز را اجرا می کردند و با توجه به اينکه بخش بزرگی از اروپای غربی و آمريکای شمالی ديگر تحت نفوذ آيين های کاتوليک ها نبود اين مراسم به تدريج رواج پيدا کرد.

در نيمه قرن بيستم همزمان با گسترش ارتباطات و صنعت سرگرمی به خصوص در مرکز آن يعنی آمريکا بسياری از داستانهای عامه پسند، فيلمهای سينمايی و مجموعه های تلويزيونی به اين جشن پرداخته و به مرور نه فقط سراسر آمريکای شمالی بلکه تعداد ديگری از کشورهای انگليسی زبان با جزييات اين مراسم آشنا شده و آن را به تقويم جشن های مردمی خود افزودند.

امروزه تحت تاثير رواج مظاهر فرهنگی که از آمريکا به ساير نقاط جهان گسترش می يابد نسل جوان تعداد زيادی از کشورهای اروپايی و حتی بخشی از کشورهای آسيايی از اين روز به عنوان مناسبتی برای شادی و برگزاری نوع متفاوتی از جشن های کوچک و بزرگ استفاده می کنند.

آنچه که در طول بيش از دو هزار سال از آداب و سنن جشن هالووين باقی مانده است جايگاه ويژه آتش افروزی، روشن کردن شمع و فانوس ، پوشيدن لباسهای عجيب ، تلاش نمادين برای همراهی و دعوت ارواح و اجنه به اين مراسم و گاه دوره گردی و سرزدن به خانه همسايه ها برای قاشق زنی است.

هالووین ذر ایالات متحده بسیار پرطرفدار است و آمریکایی ها بیش از پنج میلیارد دلار هر سال خرج این جشن می کنند.
-----------------------------------------------------------------------------------------
منابعی که برای تهیه این مطلب مورد استفاده قرار گرفته است:

http://news.nationalgeographic.com/news/2013/10/101029-halloween-costumes-ideas-history-science-nation/

http://www.huffingtonpost.com/2009/10/30/the-history-of-halloween_n_321021.html

۱۳۹۴/۰۶/۳۱

آشنایی با غذاهای سایر ملل در کانادا - Jerk chicken

Jerk chicken نوعی غذا در منطقه کارائیب است که از جوجه خوابانده شده در سٔس معروف جامأییکأیی به نام Jerk تهیه میشود. این نام از واژه jerky که نام نوعی گوشت نگهداری شده است گرفته شده و ربطی‌ به معنای منفی این لغت در انگلیسی ندارد. انواع گوناگونی از این غذا در سراسر منطقه کارائیب به خصوص جامأییکا یافت میشود و همچنین در مناطقی با پراکندگی وسیع جمعیت از نواحی کارائیب نیز از شهرت زیادی برخوردار می‌باشد. برخی‌ از آشپز‌های خانگی هم از پختن این غذا در خانه لذت میبرند. 

سٔس jerk در واقع نوعی ادویه خشک است که از ترکیب dry rub و فلفل شیرین به دست می‌‌آید. dry rub به خاطر طعم بسیار تندش معروف می‌باشد و دست کم فلفل قرمز این ادویه از تندترین انواع فلفل قرمز جهان است. بیشتر آشپز‌ها موسیر، میخک، دارچین، آویشن، جوز، فلفل و انواع دیگری از این دست را نیز به این سٔس می‌‌افزایند. یک سٔس Jerk خوب طعم تند بسیار قوی به همراه اندکی‌ از مزه شیرین با خود دارد. بسیاری از خانواده‌ها روش خاص خود را برای تهیه این ادویه به کار میبرند.

برای تهیه یک Jerk chicken سنتی، آشپز‌ها ادویه لازم را بر سطح جوجه میمالند و میگذارند تا در طول شب طعم این ادویه به خورد جوجه رود و مزه دار شود. سپس جوجه را روی آتش کباب میکنند و با برنج، سالاد و مخلوطی از سبزیجات سرو میکنند. جوجه پس از طبخ خشک، آتشین و کمی‌ دودی میشود.

برخی‌ از افراد از ادویه تر به جای ادویه خشک سنتی استفاده میکنند. ترکیبات ادویه تر شامل شیره، سٔس سویا، آب لیمو ترش تازه، سرکه و روغن می‌باشد. هنگامی که با ادویه تر Jerk chicken درست می‌کنیم جوجه آبدار تر و شیرین تر میشود. انتخاب نوع ادویه تا حد زیادی به سلیقه و سنّت‌های محلی بستگی دارد.

سٔس Jerk علاوه بر آنکه برای جوجه کاربرد دارد میتواند در پخت گوشت گاو، خوک و طیف وسیعی از انواع گوشت و همچنین جایگزین‌های گوشت مثل توفو و تمپه به کار رود. در گذشته گوشت را به قسمت‌های کوچک و یکنواخت تقسیم میکردند و پس از مزه دار کردن آن‌ با ادویه میگذاشتند تا خشک شود و بدین ترتیب گوشت خشک شده‌ای به دست میامد که اساسا به طور نامحدود دوام میکرد. ادویه Jerk کمک میکرد تا گوشت در فرایند پخت محفوظ بماند و همچنین به آن‌ طعم میداد. 

بسیاری از فروشگاه‌ها ادویه آماده این غذا را برای کسانی که میخواهند در خانه Jerk chicken درست کنند اما مایل به تهیه ادویه در منزل نیستند برای فروش عرضه میکنند. وجود کباب پز هم برای این غذا الزامی نیست اگرچه برای به دست آوردن بهترین طعم توصیه میشود. اگر کباب پز در خانه موجود نیست میتوانید آن را در فر اجاق گاز بگذارید تا بپزد. می‌توان از محلول دود مایع نیز برای به دست آوردن طعم سنتی این غذا استفاده کرد.

نورا نواپور

۱۳۹۴/۰۶/۱۶

مهاجرت با سابقه‌اي به قدمت تاريخ

آيا مي‌دانستيد برطبق آمارهاي سازمان ملل از هر 100 نفردر جهان 3 نفر مهاجرند، يعني در كشوري زندگي مي‌كنند كه در آنجا بدنيا نيامده‌اند. مهاجرت با سابقه‌اي به قدمت تاريخ ، علاوه بر جنبه ‌هاي سياسي، اقتصادي واجتماعي از لحاظ روانشناختي و پزشكي نيز مورد توجه روانشناسان و پزشكان قرار دارد و از ديدگاههاي مختلفي مورد بررسي قرارمي‌گيرد وشايد جالب باشد كه بدانيد علاوه بر مطالعه مهاجرت به عنوان يك استرس در زندگي فرد، در بسياري از تحقيقات پزشكي براي شناخت بيشتر در مورد بيماريها از مقايسه مهاجران با هم‌نژادهاي خود كه مهاجرت نكرده اند، استفاده مي‌كنند.

به عنوان مثال ديده شده كه سكته قلبي در مهاجران ژاپني به امريكا بمراتب بيشتر از ژاپني هائي است كه در ژاپن سكونت دارند. كه در مطالعات تكميلي مشخص گرديدكه به علت رژيم غذائي پرچربي در غرب ورژيم خام خوري و كم چربي غذاهاي سنتي ژاپني مي باشد، واما آنچه از لحاظ روانشناسي مهاجرت حائز اهميت است:

• چرا افراد مهاجرت مي‌كنند؟
دلايل زيادي براي مهاجرت برشمرده مي‌شود كه به دسته هاي اصلي زير ميتوان آنها را تقصيم نمود كه در هر برهه‌ي زماني وبراي هر ملتي يكي دو مورد آن مي‌تواند مهمتر باشد.
o رسيدن به درآمد بالاتر وسطح بهتر زندگي
o سطح بالاتر آموزش
o دلايل سياسي وناامني جاني وشغلي
o دلايل خانوادگي وشخصي

جالب است بدانيد معمولا بازنشسته‌هاي كشورهاي پيشرفته نظير بريتانيا به كشورهائي با سطح هزينه پائينر مانند اسپانيا مهاجرت مي‌نمايند.

• چه كساني مهاجرت مي كنند؟
ديده شده است كه در شرايط يكسان تمايل افراد مختلف براي مهاجرت با هم متفاوت است و با مطالعه و مقايسه بهره هوشي مهاجران وافراد متناظر آنها در كشور مبدا ديده شده است كه مهاجران از بهره هوشي بالاتري برخوردارند. به علاوه مهاجران افرادي جسورتر با حس جاه‌طلبي قويتري مي‌باشند. حس بالاي مبارزه‌طلبي و توان بالاتر تحمل سختيها از موارد ديگر قابل ذكر در مورد مهاجران است. در مورد مهاجران ايراني سطح بالاتر تحصيلات نيز در چندين مطالعه در اروپا،ايالات متحده وكانادا به اثبات رسيده است.

• مهاجرت چه تاثيري بر ‌روي مهاجران دارد؟

مهاجرت از ديدگاه روانشناسي جزو استرسهاي عمده زندگي در نظر گرفته مي‌شود. مهاجران حتي در حالت قانوني آن در هنگام ترك كشور خويش ناچارند بسياري از دلبستگيهاي خويش نظير خانواده، اقوام، دوستان، شبكه‌هاي حمايتي و فرهنگي كه با آن رشد وتكامل يافته‌اند را تر ك گويند.

آنها همچنين ناچارند تمامي يا بخش عمده‌اي از دارائي خويش را به وجه نقد مبدل ساخته و آن را صرف مسافرت وتامين نيازهاي اوليه در كشور مقصد نمايند. در كشور مقصد نيز مشكلاتي اساسي همچون زبان و لهجه جديد، اشتغال‌، تامين مسكن، گذراندن دور‌ه‌هاي آموزشي متعدد براي رسيدن به استانداردهاي كشور مقصد و تفاوتهاي عمده فرهنگي در پيش روي مهاجران قرار دارد.

پذيرش فرهنگ كشور مقصد گاه چنان شديد است كه از آن به عنوان شوك فرهنگي ياد مي‌شود.مهاجر ناچار است براي رسيدن سطح اجتماعي همرديف با آنچه در كشور خود بوده تلاشي دو چندان داشته باشد به عنوان مثال يك پزشك بطور متوسط 3 الي 4 سال مي‌بايست با بيش از 5 الي6 آزمون كتبي وعملي دست وپنجه نرم نمايد تا در نهايت اجازه طبابت در كشور كانادا را داشته باشد.

در مورد ايرانيان نكته ديگري نيز قابل ذكر است پيشينه ناچيز آنها در زندگي به عنوان يك اقليت (Minority) است. در حاليكه اقوام چيني وهندي واروپائي چندصد سال به عنوان اقليتهاي قومي به تجربيات ارزنده‌اي دست يافته‌اند، اين تجربه براي ايرانيان از 35 سال هم تجاوز نمي‌كند.

بهرحال اضطراب، افسردگي، انزوا، ترس و وحشت از دست دادن هويت همزمان با انطباق فرد، از علام شديد افراد ضعيفتري است كه در برابر اين استرس تاب مقاومتشان را از دست مي‌دهند

اما خوشبختانه بسياري از مهاجران اين دوران سخت ابتدائي را با موفقيت پشت سر مي گذارند واين پيروزي تجربياتي ارزنده و اعتماد به نفس فوق‌العاده‌اي به آنها ونسلهاي بعدي مي‌بخشد. به علاوه تركيب فرهنگها بر غناي آنها مي‌آفزايد. بسياري از مهاجران نسل اول بعد از سالها به سطح بالائي از تاب‌آوري (Resilience) دست مي‌يابند كه از لحاظ روانشناختي بسيار ارزشمند است.

• مهاجرت كودكان ونوجوانان

كودكان و جوانان مهجر اغلب راحتتر از بزرگسالان و سالمندان انطباق حاصل مي‌نمايند . مهاجران جوانتر اغلب راحتتر زبان جديد را مي آموزند و روند پختگي و بلوغ آنها در فرهنگ جديد دامنه وشتاب بيشتري دارد، اما مهاجرين مسن‌تر در فرهنگ پيشين خود ثبات وروال زندگي يكنواخت‌تري داشته‌اند وبراي انطباق با فرهنگ جديد به تقلاي بيشتري نياز دارند.

• چگونه مي‌توان استرس ناشي از مهاجرت را به حداقل رسانيد؟
مطالعات حاكي از آن است كه مهاجران قانوني كه با خانواده خويش مهاجرت مي‌نمايند و اين مهاجرت طبق يك روند برنامه‌ريزي شده مي‌باشد، به ميزان بالاتري اين مرحله را با موفقيت طي مي‌نمايند.همچنين در صورتي ‌كه فرد در حين ادغام با فرهنگ جديد، بتواند برخي از آداب و رسوم فرهنگ قبليش را حفظ كند اين استرس به حداقل خواهد رسيد. آشنائي و بهره‌مندي از گروه‌هاي حمايتي ويژه‌ي نومهاجران نيز نقش بسيار موثري در اين زمينه دارد.


Dr.Mansoor MirzaeiPsychiatrist.Consultant and Author
Email: mirzaei.mansoor@gmail.com

۱۳۹۴/۰۵/۱۰

روز بریتیش کلمبیا

اولین دوشنبه ماه آگوست در اکثر استان ها و نواحی کانادا به غیر از نیوفاندلند و لابرادور (Newfoundland & Labrador)، کبک (Quebec) و منطقه یوکان (Yukon Territory) تعطیل رسمی است. هر چند نام رسمی این روز Civic Holiday است، اما آن را در نقاط مختلف کانادا به نام های متفاوتی می شناسند. برای مثال در استان بریتیش کلمبیا آن را BC Day گفته و در ساسکاچوان (Saskatchewan) و نوا اسکوشیا (Nova Scotia) به ترتیب نام های Saskatchewan Day و Natal Day را برای آن استفاده می کنند.
<br><br>
تاریخچه این روز باز می گردد به سال های 1850 در استان های تازه تاسیس کانادا و تقاضای داشتن یک روز تعطیل از سوی کارگران در میانه تابستان. به این ترتیب که هر سال شهردار هر شهر یک روز را برای همگان در تابستان تعطیل اعلام میکرد و همه با خانوده و بستگان به تفریح می پرداختند. تا اینکه سرانجام اولین دوشنبه ماه آگوست به عنوان روز تعطیل میانه تابستان در تقریبا تمام کانادا پذیرفته شد.
<br><br>
عملا هیچگونه برنامه رسمی در این روز وجود ندارد و اکثر خانواده ها از این فرصت استفاده کرده و به مسافرت یا خارج از شهر می روند. در عین حال نمی توان گفت که امسال در تعطیلات طولانی BC Day شهر چندان هم بی رونق است. با همه فستیوال ها و آتش بازی و سایر وقایع در شهر، ونکوور حتما چندان هم خلوت نخواهد بود.
<br><br>

۱۳۹۴/۰۴/۱۰

تاریخچه روز ملی کانادا



روز کانادا نام روز ملی کشور کاناداست که در تمامی استان‌های آن کشور به عنوان تعطیل رسمی شناخته شده‌است. این روز سالگرد تصویب قانون بریتانیایی آمریکای شمالی در تاریخ اول ژوئیه سال ۱۸۶۷ است که به موجب آن قانون دو مستعمره و یک استان سابق امپراطوری بریتانیا متحد گردیدند و تشکیل کشوری بنام کانادا را دادند. این مناسبت هر ساله در روز اول ماه ژوئیه در سراسر کانادا و از سوی کانادائی‌ها، در سراسر جهان جشن گرفته می‌شود.

بد نیست بدانیم كانادا در اواخر قرن پانزدهم ميلادي كشف شد و از آن زمان به مدت بيش از دو قرن، انگليس و فرانسه براي تصاحب سرزمين‏هاي افزون‏تر، مشغول رقابت در اين سرزمين پهناور بودند. اين رقابت منجر به جنگ‏هايى ميان دو كشور استعمار گر شد كه از 1689م نزديك به 75 سال طول كشيد و در نهايت به شكست فرانسه منجر گرديد. از اوايل قرن نوزدهم، به تدريج مبارزه آزادي خواهان براي استقلال كانادا آغاز شد تا آن كه در اول ژوئيه 1867م، اين استقلال با حكومت فرمانداري كل در كانادا، تحقق يافت.

در اول جولای سال ۱۸۶۷ میلادی درپی تلاش چند ساله سر جان مک دانلد Sir Alexander John McDonald – اولین نخست وزیر کانادا-  مجموعه ای از کلونی‌هایی که زیر نظر مستقیم انگلستان اداره می‌شدند به هم پیوستند و هسته اصلی کشور کانادا را شکل دادند. با پیوستن استان‌های فعلی کبک و انتاریو، نوا اسکوشیا و نیوبرانزویک عملاً کانادا به دو ایالت کبک و انتاریو تقسیم شد.

در همان زمان قانون اساسی کانادا که در آن هنگام British North American Act و بعدها Constitution Act 1867 خوانده شد تبیین و در تاریخ اول جولای ۱۸۶۷ در پی امضای ملکه ویکتوریا ملکه وقت انگلیس به اجرا درآمد.

از این رو در روز اول ماه جولای هر سال که تعطیل رسمی است، مردم و دولت کشور کانادا سالگرد شکل‌گیری این کشور را جشن می‌گیرند. مهم‌ترین بخش جشن رسمی روز ملی کانادا در اتاوا پایتخت این کشور برگزار می‌شود.

مراسم رسمی با حضور بالاترین مقام کشور (نخست وزیر) و گاهی اوقات ملکه انگلستان، برخی از اعضای هیئت دولت، نمایندگان مجلس فدرال و نمایندگان دیگر کشورها در کانادا، در فضای بیرونی پارلمان کشور که محل رسمی تجمعات گسترده است برگزار می‌شود.

در این مراسم که رسماً ساعت 12 ظهر آغاز می‌شود، هزاران کانادایی (اعم از کانادایی های سفید و مهاجرین) با لباس‌هایی به رنگ پرچم کانادا و هم‌چنین سربازان و نظامیان باقیمانده از جنگ‌هایی که کانادا در آن شرکت داشته از جمله جنگ جهانی دوم با لباس‌های فرم و مدال‌های خود حضور می‌یابند.

نمایش دسته‌های سواره نظام در لباس تشریفات و سنتی ارتش کانادا در میدان چمن مقابل پارلمان که انبوه جمعیت آن را احاطه کرده است، تجلیل بالاترین مقام کانادا از فداییان کشور با اهدای نمادین گل، تجلیل از نظامیان بجا مانده با اهدای گل و مدال به نمایندگان آن‌ها، شلیک توپ در ساعت 12، مانور جنگنده‌های ارتش بر فراز آسمان و سپس جشن و پایکوبی مردم با اجرای کنسرت با حضور خوانندگان مشهور کانادا از مهم‌ترین برنامه‌های این مراسم است.

در این مراسم که رسماً تا ساعت 2 بعد از ظهر ادامه دارد، اما بطور مردمی تا پاسی از شب ادامه دارد، پرچم جایگاه ویژه‌ای دارد . همه مردم یا پرچمی در دست دارند یا لباس خود را و یا صورت‌های خود را به رنگ پرچم کانادا در می‌آورند. کودکان علاوه بر پرچم و رنگ صورت و بادکنک‌هایی نیز به رنگ پرچم در دست دارند. این مراسم به صورت زنده از شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی کانادا پخش می‌شود.
هم‌چنین در این روز، هنرمندان کانادایی مانند خوانندگان و هنرمندان و آهنگ‌سازان در تمامی شهرهای کانادا برنامه‌های هنری برگزار می‌کنند و به همراه مردم این روز را جشن می‌گیرند. در برنامه شب هنگام که از ساعت 8 شب آغاز می‌شود، فضای شهر با نورافشانی های زیبا و آتش بازی برای ساعاتی رنگین می‌شود. این آتش بازی و نورافشانی در تمام شهرها انجام می‌شود.

جشن روز ملی کانادا به این مراسم رسمی محدود نمی‌شود. از روزها و هفته‌ها قبل، صفحات روزنامه ها مملو از پیام‌های تبریک می‌شود. تبلیغات کالاها از شبکه‌های تلویزیونی با تأکید بر روز ملی برجسته‌تر می‌شود. فروشگاه‌ها عنوان روز ملی را در همه جا نصب می‌کنند و بخشی از اجناس را ویژه روز ملی معرفی می‌کنند. حراج‌هایی با عنان روز ملی برگزار می‌کنند. فروشندگان حتماً روز ملی را پیشاپیش به تک تک خریدارن تبریک می‌گویند.

مردم کانادا دراین روز در کنار فامیل و دوستان خود در اماکن عمومی مثل پارک‌ها و میدان‌های شهر دور هم جمع می‌شوند و با پوشیدن لباس قرمز، به رنگ قسمتی از پرچم این کشور و رنگ کردن صورت و حتی بدن خود به شکل پرچم کشورشان  در جشن روز کانادا شرکت می‌کنند. این روز در تمام شهر‌های کانادا تعطیل رسمی است و دولت کانادا امکانات شهری مانند اتوبوس را از ابتدای روز تا پاسی از شب بصورت رایگان در اختیار مردم قرار می‌دهد.


۱۳۹۴/۰۳/۱۹

مثبت انديشي چگونه است ؟

وقتی به چیزی فکر می‌کنید، در واقع برایش کارت دعوت می‌فرستید. آیا هرگز برایتان پیش آمده که به دوستی که مدت‌ها از او بی‌خبر بوده‌اید فکر کنید و او ناگهان پس از سال‌ها، به شما تلفن بزند؟

شما با کلام خود می‌توانید روند حوادث را تغییر دهید. آیا هیچ‌وقت به این موضوع فکر کرده‌اید که ارادهٔ شما، تولید کننده افکارتان است نه اتفاقات روزمره. افکار و تصاویر ذهنی خود را کنترل کنید و اراده خود را بر آن‌ها تحمیل کنید. هرگز اجازه ندهید فردی یا موضوعی افکار شما را دستخوش نوسان کند یا تصویر ذهنی نامطلوبی برای شما بسازد. به‌جای تصاویر درهم و منفی، تصاویری زیبا از ذهنتان بسازید آن‌گاه خواهید دید که ذهن شما چه پیشگوی قابلی است.

آینده را تصاویر ذهنی انسان می‌سازد

وقتی به چیزی فکر می‌کنید، در واقع برایش کارت دعوت می‌فرستید. آیا هرگز برایتان پیش آمده که به دوستی که مدت‌ها از او بی‌خبر بوده‌اید فکر کنید و او ناگهان پس از سال‌ها، به شما تلفن بزند؟ آیا می‌دانید این اتفاق چگونه رخ می‌دهد؟ فکر شما امواجی تولید می‌کند که باعث جذب ذهن و فکر دوست شما می‌شود و او با شما تماس می‌گیرد. در مورد آینده نیز همین قانون صدق می‌کند. وقتی شما شرایطی را برای آینده در نظر می‌گیرید و به آن فکر می‌کنید امکان وقوع آن را به طرز چشم‌گیری قطعی می‌کنید.

تصاویر ذهنی شما، به‌سوی شما باز می‌گردند.

زندگی مانند آینه‌ای است که همیشه تصویر ذهن خودتان را منعکس می‌کند. افراد مثبت، مهربان، شاد و باگذشت، دنیا را مانند خودشان شاد و دلنشین می‌بینند و افراد منفی، غمگین، ناراضی و کینه‌جو تصاویر سخت و تاریکی در آن خواهند دید.

همیشه انتظار بهترین رویدادها را داشته باشید

امیدوار باشید ( امید، همان ایمان است ) امید یکی از زیباترین وجوه ذهن شماست و ناامیدی بدترین جنبه آن است. هنگامی‌که از رویدادی ناامید می‌شوید در واقع درهای ارتباط خود را با خداوند می‌بندید، در حالی‌که وقتی به آینده امیدوارید و دعا می‌کنید، رحمت خداوند را به‌سوی خود می‌کشید.

اگر می‌خواهید در این آینه کروی، آنچه به‌سویتان می‌آید زیبا و شادی بخش باشد، همان‌طور بیندیشید 

اگر انتظارات منفی و بدبینانه داشته باشید به طرف بدبختی و اتفاقات نامطلوب خواهید رفت ولی اگر انتظار بهترین‌ها را داشته باشید و ذهن خود را مملو از تصاویر و اتفاقات مثبت و زیبا از آینده نمائید برای شما همان اتفاق مثبت رخ خواهد داد.

ناامیدی دیواری است محکم، که پشت آن یک پرتگاه است

امید جاده‌ای است روشن که به مقصود نهایی، منتهی می‌شود.

دربارهٔ آینده صحبت کنید. سعی کنید در استفاده از کلمات، آنهائی را انتخاب کنید که در آن علامتی از تحقق آرزوهای شما وجود داشته باشد. سعی کنید قالب‌های فکری نادرست کلمات منفی را درون خود ویران کنید و هنگام سخن گفتن از قدرت نفوذ کلام خود، نهایت بهره را ببرید. با کلمات امیدوار کننده، در خود شور و شوق ایجاد کنید. شما هم حتماً در اطراف خود به افرادی برخورد کرده‌اید که معروف به منفی‌بافی هستند؟ آیا هرگز دقت کرده‌اید که همین افراد تا چه میزان ( نسبت به دیگران ) بیشتر دچار بد شانسی و بد بیاری می‌شوند؟ فکر می‌کنید علت چیست؟ مسلماً علت این امر، منفی‌بافی درونی خود آنهاست. در گذشته وقتی قصد انجام کاری را داشتند می‌گفتند: نفوس بد نزنید یا نفوس خوب بزنید. این اصطلاح نیر دقیقاً به همین اصل باز می‌گردد که شما با کلام خود می‌توانید روند حوادث را تغییر دهید.


۱۳۹۴/۰۲/۲۲

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست؛

دکتر “خُسرو فرشیدوَرد” شاعر و نویسندۀ گرانقدر، در ۹ دی ۱۳۸۸ در تهران و در خانۀ سالمندان نیکان به دیار باقی شتافت ؛ شعر زیبای “این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست” از سروده های این بزرگمردِ وطن پرست است که پس از سفرهای خارج از کشور،از ذهن پرمسئولیت او تراوش کرده است و تلنگری گزنده است بر وضعیت امروز تمایلات متداول درجامعه ما که…!؟
جا دارد که ،هریک به نوبۀ خویش، ياد وی را گرامی داريم!
روانش شاد و یاد و تفکر جاری در این اثرش همواره زنده باد!
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست؛
این خاک چه زیباست ولی خاکِ وطن نیست؛
آن دختـــــــــــرِ چشم آبیِ گیسوی طلایی،
طنازِ سیه چشــــــــــم، چو معشوقۀ من نیست؛
آن کشور نو، آن وطــــنِ دانش و صنعت،
هرگز به دل انگیــــــــــزیِ ایرانِ کهن نیست؛
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان،
لطفی است که در ” کَلگَری” و ” نیس” و ” پِکَن” نیست؛
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان
موجی است که در ساحل” دریای عَدَن” نیست
در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری است که در نافه ی” آهوی خُتَن”نیست؛
آواره ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که رَوَم، هیچ کجا خانۀ من نیست؛
آوارگی وخانه بِدوشی چه بلایی ست
دردی است که هَمتاش در این دیرِ کهن نیست
من بَهرِ کِه خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست؟
هرکس که زَنَد طعنه به ایرانی و ایران
بی شُبهِه که مغزش به سر و روح به تن نیست!
پاریس” قشنگ است ولی نیست چو تهران
لندن” به دلاویزی شیرازِ کُهن نیست؛
هر چند که سرسبز بُوَد دامنۀ ” آلپ
چون دامنِ البُرز، پُر از چین وشکن نیست؛
این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تَجَن نیست؛
این شهرعظیم است ولی شهرغریب است،
این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست!

5 دلیل برای امتحان کردن چیزهای جدید!

آیا از روزمرگی و تکرار خسته شده اید و تمایل به چالش جدید دارید؟ اگر جواب شما مثبت است، اکنون برای آزمایش تجربه های جدید، بهترین زمان است. 
ریسک، به هر شکل و اندازه ای ظاهر می شود. چه در حال تلاش برای گرفتن یک اضافه حقوق باشید، یا تمایل به تغییر مدل مو خود داشته باشید و یا به فکر چتربازی در آسمان باشید، درهمه حالات با نوعی مخاطره یا ریسک، درگیر هستید. خبر خوب این است که حتی یک قدم کوچک در این زمینه به اندازه یک جهش بزرگ ارزشمند است. اگر خیلی مشتاق هستید که مورد جدیدی را تجربه کنید، دلایل زیر را بخوانید و این کار را انجام دهید.

1- تجربه جدید، شما را منعطف تر می کند.

ریسک، قدرت انعطاف پذیری را بالا می برد و این یعنی توانایی مقابله با چالش هایی که زندگی در مقابل ما قرار می دهد. طبق گفته مایکل آنگر، معاون مرکز تحقیقات انعطاف پذیری دانشگاه دالهازی واقع درهالیفکس و همچنین نویسنده کتاب  (Too safe for their own good)، "پذیرفتن تجربیات جدید (امتیاز خطر پذیری) برای شما به همراه دارد. مواجه شدن با تعدادی ریسک مدیریت شده، مانند این است که در مقابل استرس های آینده ایمن شده اید. حتی اگر نتیجه مثبت نباشد. برای مثال اگر شما در اولین تلاش خود برای اسکی کردن در یک شیب، زمین بخورید، در واقع یاد می گیرید که دفعه بعد چطورعمل کنید. زمانی که یک بار افتادن را تجربه میکنید، برای امتحان دوباره، استرس کمتری خواهید داشت.

2- ریسک کیفیت زندگی شما را بالا می برد.

احساس خستگی دارید؟ اگر ریسک پذیر باشید، در زندگی احساس تکامل و طراوت بیشتری خواهید داشت. آنگر می گوید: "انسان به طور ذاتی به دنبال چیزهای جدید و نو می باشد." شارون گود، مربی خلاقیت، حرفه و زندگی در باشگاه زندگی خوب که در شهرنیویورک واقع است، می گوید: " خطر پذیری هیجان انگیز است و دنیای توانایی ها را توسعه می دهد. زمانی که ما از مسایل مختلف، دوری می کنیم، دنیایمان کوچکتر می شود." با خودتان فکر کنید، اگر برای مرخصی خود هر سال فقط به یک مکان سفر کنید، چه چیزهایی را از دست می دهید. یک مقصد متفاوت می تواند دوستان، تجربیات و فرهنگ های  جدیدی را برای شما به ارمغان بیاورد. رفتن به جایی که با آن آشنایی ندارید ممکن است شما را دچار اظطراب کند ولی باعث می شود تجربه های شگفت آوری که هرگز انتظار آن را نداشتید، به دست بیاورید.

3- ریسک، اعتماد به نفس را افزایش می دهد و مهارتهای زندگی را بهبود می بخشد.

گود می گوید: "وقتی شما در کاری موفق می شوید، احساس بسیاری خوبی خواهید داشت که همراه با افزایش انگیزه و عزت نفس است." ایشان توصیه می کند یرای این که نتیجه مثبتی از کار خود بگیرید از دیگران کمک و حمایت بخواهید. "اگر مهارت یا دانش کافی برای کاری ندارید، شخصی را پیدا کنید که آن مهارت را دارد و می تواند شما را حمایت کند. با آماده شدن برای ریسک، شانس موفقیت شما افزایش پیدا می کند و شما ظرفیت ها و مهارتهای خود را توسعه می دهید. به خودتان فشار بیاورید و تجربه کنید. این کار، باعث تقویت نگرش (من می توانم) خواهد شد. 

4- پشیمانی کمتری خواهید داشت.

تصور کنید شما سراولین قرارملاقات با همسر خود نمی رفتید! یا یک پیشنهاد بزرگ کاری را رد می کردید! زندگی می توانست بسیار متفاوت باشد. نتایج حیرت آور، زمانی به وقوع می پیوندد که شما از شرایط امن و همیشگی خود خارج شوید. و اگرهیچ وقت آن فرصت ها را تجربه نکنید، ممکن است شما بمانید و پشیمانی ها و(چی میشد اگرها). گود می گوید: " زمانی که ما جسارت به خرج می دهیم و مخاطره ای را می پذیریم، ممکن است که بازنده شویم، اما امکان موفقیت نیز وجود دارد." به این جمله اچ جکسون براون فکر کنید که گفته است: "شجاع و جسور باشید. زمانی که به گذشته خود نگاه می اندازید، شما درمورد کارهایی که انجام نداده اید، بیشتر پشیمان خواهید بود تا کارهایی که انجام داده اید."

5- دیگران را تحت تاثیر قرار می دهید.

مزایای خطر پذیری می تواند برای عزیزان شما نیزدستاوردهایی به همراه داشته باشد. در نظر بگیرید یک مادر، خود را برای انجام اولین دو ماراتن آماده می کند. آنگر می گوید: "یک مادر 40 ساله که تصمیم به دویدن می گیرد، در واقع به کودکان خود نشان خواهد داد که زندگی یک پروسه سیال است که ما در آن به طورمداوم در حال تغییر و انطباق هستیم." "هیچ وقت در یک جا ساکن نمانید."
اگر متقاعد شدید که تجربیات جدید را امتحان کنید، بررسی کنید که کانادایی های دیگر چه چیزهایی را امتحان می کنند و تغییراتی که منجربه افزایش اعتماد به نفس شما میشود را تجربه کنید.

منبع: زندگی کانادایی


           
          


۱۳۹۴/۰۲/۱۶

تاریخچه روز مادر در کانادا

روز مادر، در سال یکبار در اکثر کشورهای جهان تجلیل میشود. اما این روز مثل روز جهانی زن نیست که در همه جهان در یک روز (  8 مارچ ) تجلیل شود، اکثر کشورها این روز را در روزهای مختلف ماه می تجلیل میکنند. کشورهای که روز مادر را در یکشنبه دوم ماه می جشن میگیرند، عبارت اند از:
امریکا، کانادا، استرالیا، نیوزیلاند، جاپان، مالیزیا، فلیپین، سنگاپور، بنگلادیش،چین، هانگ کانگ، تایوان، دنمارک، بلجیم،اتریش، سویزرلیند،جرمنی، فنلیند، نیدرلند،جمهوری چک، سلواکیا، کروشیا،ایتالیا، ترکیه، یونان، برازیل، انگولا، چلی، کولومبیا، کیوبا، ایکوادور، هاندوراس، جامایکا، مالتا، پیرو، اروبا، بهاماس، باربادوس، برمودا، بنیری، افریقای جنوبی، یوروگوا،  ونزویلا و زیمبابوی.
کشورهای هنگری، لیتوانیا، پرتگال و هسپانیا در اولین یکشنبه ماه می ، فرانسه، جمهوری دومینیکن، هایتی و سویدن در آخرین یکشنبه ماه می ، کوریای جنوبی و البانیا به تاریخ دهم ماه می ( روز والدین)، کشور های هند، پاکستان، سنگاپور، عمان، قطر، مکسیکو، گواتیمالا و السلوادور به تاریخ دهم ماه می ، پولند به تاریخ 26 ماه می ، بولیویا به تاریخ 27 ماه می، نیکاراگوا به تاریخ 30 ماه می جشن روز مادر را برپا میکنند.
روز مادر در کشور های البانیا، بلغاریا، رومانیا، بلاروسیه، اوکراین، بوسنیا و هرزه گوینا، صربستان، مونتینگرو، سلوانیا، مکدونیا و ویتنام به تاریخ هشتم مارچ که روز جهانی زن نیز میباشد، تجلیل میگردد. روز مادر در کشور های عربی مثل بحرین، مصر، لبنان، سوریه، فلسطین، کویت، سعودی و یمن به تاریخ 21 مارچ که روز اول بهار است، و در گرجستان به تاریخ 3 مارچ، در اسرائیل به تاریخ 30 جنوری و در ارمنستان به تاریخ 7 اپریل، در تایلند به تاریخ 12 آگست ( روز تولد ملکه سریکیت کیتیا کارا) و در کاستاریکا به تاریخ 15 آگست و در ارجنتاین به تاریخ دومین یا سومین یکشنبه ماه اکتوبر و در روسیه در آخرین یکشنبه ماه نوامبر و در پانامه به تاریخ 8 دسمبر و در اندونیزیا به تاریخ 22 دسمبر و در ایران 6 جولای ( روز تولد فاطمه زهرا) روز مادر تجلیل میگردد.
روز مادر درکشورهای  آیرلند و بریتانیا در چهارمین یکشنبه ماه روزه عیسویان به نام ( یکشنبه مادر) و در افغانستان به تاریخ 14 جون ( 24 جوزا) طی محافل باشکوه تجلیل میشود.
در میان بنیانگذاران روز مادر از سه زن میتوان نام برد:

آنا جارویس (مادر)، آنا جارویس (دختر) و جولیا وارد هئو،
آنا جارویس Anna Jarvis (1832 تا 1905) مصروف امور منزل بود . او در امور اجتماعی بخصوص گسترش خدمات صحی به منظور نجات کودکان از مرگ و میر، یک زن، بسیار فعال بود.
آنا جارویس 11 فرزند به دنیا آورد که 4 تن آنها زنده ماندند. وی برای پیشرفت وضعیت اجتماعی زنان و کودکان فعالیت‌های خویش را آغاز کرد. او  در سال 1858 م. "روز کار مادر" را بنیان، گذاشت و زنان را بسیج کرد تا با افزایش آگاهی خویش در مورد صحت، و با کار جمعی برای نجات زندگی کودکان جامعه و محافظت آنها از بیماری‌ها تلاش کنند. آنا جارویس در ایجاد فضای دوستی بین طرفین جنگ داخلی امریکا تا پایان جنگ فعال بود. تلاش میکرد با تحکیم دوستی بین مادران، دوستی بین سربازان دو طرف، آشتی ملی را تقویت کند.
جولیا وارد هئو Julia Ward Howe (1819 تا 1910)، شاعر و مبارز صلحدوست، زنی که از جنگ های داخلی امریکا و جنگ آلمان و فرانسه شدیداً متاثر شد و به ادامه کار و مبارزه آنا جارویس در سال 1872 روز خاصی را برای مادران و برای صلح بیناد نهاد. در بخشی از «بیانیه او که به مناسبت روز مادر ایراد کرد، آمده است:
 پس بپا خیزید ... زنان این روز!
بپاخیزید، همه زنانی که قلب دارید!
غسل تعمید شما با آب باشد یا با اشک!
قاطعانه بگویید:
"ما پاسخ پرسش‌هایمان را از نهادهای غیرمربوطه نمی‌گیریم،
شوهران ما، آغشته به بوی کشته‌ شدگان، به سراغ ما نخواهند آمد،
که ما آنها را نوازش و تقدیر کنیم.
پسران ما را از ما نخواهند گرفت که از یادشان ببرند
همه آنچه را که ما درباره نیکی، بخشش و صبر به آنها آموخته‌ایم.
ما، زنان یک کشور،
چنان با زنان کشور دیگر صمیمی هستیم
که نخواهیم گذاشت پسران ما به پسران آنان آسیب رسانند."
از صدای کره زمین درمانده صدایی فرا میروید با
صدای خود ما. میگوید:  "خلع سلاح! خلع سلاح!"
شمشیر کشتار، میزان عدالت نیست.
خون ننگ را نمی‌شوید،
و خشونت نشانه مالکیت نیست.
همانطور که مردان اغلب خویشاوندان خود را کنار نهاده‌اند
با آغاز جنگ،
بگذارید زنان اکنون همه آنچه را که از خانه مانده است رها کنند
برای یک روز بزرگ و عزیز گردهمایی.
بگذارید آنان ابتدا گرد هم آیند، تا مردگان را یاد آورند و برای آنها غمگساری کنند
بگذارید آنها در این راه مقدس گردهم‌ آیند تا سبب شوند
که خانواده بزرگ بشری بتواند در صلح به سر برد ...
و هر یک نشانی پس از خود برجای بگذارد، نه نشان قیصر،
بلکه نشان خدا را -
به نام زنانگی و انسانیت، من صمیمانه درخواست می‌کنم
که یک مجمع عمومی زنان ورای مرزهای ملی
انتخاب شود و در جایی که مناسب تر از هر جایی است،
و در زمانی که در هماهنگی با اهداف آن است گرد هم آید،
و بکوشد برای پیشبرد وحدت ملت‌های گوناگون،
و برای توافق دوستانه در مورد پرسش‌های جهانی،
و برای امر عمومی و بزرگ صلح.
جولیا وارد هئو، به این ترتیب، سنت روز بزرگداشت مادر را آغاز کرد. بزرگداشت مادر با بزرگداشت صلح آغاز شد و اغلب در این روز مادرانی که فرزندان خود را در جنگهای داخلی از دست داده بودند، گرد هم می‌آمدند. تا آن زمان هنوز روز در امریکا رسمی نشده بود.
در روز 9 می سال 1905م، آنا جارویس در گذشت و دختر او که نیز نامش آنا بود، بر آن شد که کار جولیا وارد هئو را ادامه دهد و خاطره سنت مبارزه مادرش را جاودانه سازد. آنا جارویس (1864 تا 1948) با نوشتن نامه به قانونگذاران کشور تلاش خود را برای رسمی کردن روز مادر آغاز کرد. وی برای اولین بار در 10 ماه می 1908 م. در شهری که مادرش در روزهای یکشنبه در مدرسه کلیسا تدریس کرده بود، روز مادر را جشن گرفت. به تدریج مردم شهرهای دیگر امریکا نیز روز مادر را جشن گرفتند،  تا جایی که در سال 1912 چهل و پنج ایالت امریکا روز مادر را رسماً تجلیل کردند، در سال 1914 م، به دستور رئیس جمهور وقت امریکا، وودرو ویلسون، روز مادر به عنوان یک روز ملی به رسمیت شناخته شد.
بعد از رسمی شدن روز مادر، تبلیغات تاجران برای فروش کالاها به عنوان هدیه به مادر در این روز چنان شدت یافت که آنا جارویس مخالفت خود را با کالایی کردن این روز اعلان کرد.
روز مادر در امریکا روزیست که شرکت‌های مخابرات، بالاترین میزان تلفن و رستوران ها و گل فروشی ها بیشترین فروش را دارند. بسیاری از فروشندگان تبلیغات وسیعی را برای فروش کالاهای خود به مناسبت این روز انجام می‌دهند و روز مادر را به روز پر رونق فروش کالا ها مبدل میکنند.
روز مادر ریشه در همگرایی مادران در تلاش آنان برای حفظ صلح و نجات جان فرزندان شان دارد و هنوز سازمان‌های زنان در امریکا تلاش دارند تا فعالیت‌های اجتماعی در این روز در زمینه‌های بزرگداشت صلح و مخالفت با جنگ و بهبود وضعیت کودکان و مادران سامان داده شود.
سازمان‌هایی که برای بهبود وضعیت زنان مبارزه می‌کنند، شعارهای مبارزاتی خود را در راستای لغو تبعیض علیه مادران هماهنگ می‌سازند و تلاش می‌کنند تا زنان را بسیج سازند تا پرسش‌هایی همچون آموزش کودکان، بهداشت کودکان و مادران، ساعات کار مناسب و دستمزد برابر برای زنان را در سطح اجتماعی برجسته ساخته و دولت را به سیاست‌ گذاری مناسب در راه حل این مشکلات وادار سازند.
سازمان‌های زنان امریکا که برای صلح فعالیت می‌کنند، به مناسبت این روز، سنت مخالفت با جنگ و پیشبرد امر صلح را ادامه دهد. آنها از جمله در سال 2006 م، در زمان جنگ امریکا با عراق و در زمانی که خطر آغاز جنگ دیگری با ایران احساس میشود، تظاهرات 24 ساعته را در مقابل کاخ سفید در مقابله با سیاست‌های ماجراجویانه دولت امریکا در روز مادر سازمان داد.
اما تقدیر از مادر، بهانه و روز خاص نمی خواهد، هر روز روز اوست و یادش احتمالاً هر لحظه در یاد فرزندان! اما اختصاص یک روز از سال به مادران که تقریباً در تقویم همه ملیت ها و قوم ها یافت می شود تنها بهانه ایست برای تکرار و نشان دادن عشق های کوچکمان به قلب های بزرگ مادران. خرید یادبودی برای مادر که همواره بی منت و بی بهانه کمر به خدمت فرزندش بسته شاید کمترین کار ممکن برای او باشد؛ اما خوب عشق را هم گاهی می شود با معیارهای کمّی نشان داد به شرط آن که از سر انجام وظیفه نباشد. مهم نیست تقویم ها چه می گویند و چه روزی را روز او می دانند، او عزیز و مقدس است؛ پس به جایی برنمی خورد اگر دو بار در سال یا بیشتر هم روزش را به او تبریک گفت.

پس در کانادا دومین یک شنبه ماه می روز مادر لقب گرفته است. کانادایی ها روز مادر را با خرید کارت تبریک، گل، شکلات یا پخت یک کیک خانگی جشن می گیرند، برخی مادرانشان را به رستوران، ک ا ف ی ش ا پ یا سینما دعوت می کنند یا یک روز را با آن ها در پارک می گذرانند. برخی مادران هدایایی مانند جواهرات، لباس یا کارت هدیه هم دریافت می کنند.