۱۳۹۳/۱۰/۰۹

یادداشت خواندنی مرد کانادایی درباره ایران عجب کشوری، چه مردمی و عجب چوگانی!

گری و سوزان وارنر کانادایی که برای شرکت در مسابقات بین المللی چوگان جام ریاست جمهوری به ایران آمده بودند، بعد از این مسابقات با درج مقاله ای از  ایران این چنین یاد کردند:


وقتی زنگ در خانه ما در کالیفرنیا به صدا در آمد، در را باز کرده و دیدم جورج دیل است که با صدای هنری خاص خود به من گفت: « گری، از ایران برایت مهمان آورده ام، می خواهم با آنها آشنا شوی.»

من از این دیدار ناگهانی خوشحال شدم. می توانستم زبان فارسی را که مدتها بود به آن صحبت نکرده بودم، در مکالمه با آنها تمرین کنم. دوستان ایرانی برای گپی دوستانه ودیدن جورج آمده بودند که نمایندگی چوگان درشمالغرب آمریکا را برعهده دارد، چون قراربودبه زودی کشور آنها میزبان هشتادوسومین دوره چوگان جام سفرا شود،که بازی محبوب من است.

دلم می خواست در این رقابت ها شرکت کنم و شک نداشتم که سوزان، همسرم،که معمولاً دراین رقابت ها مرا همراهی می کند، نیز از آن استقبال خواهد کرد.

چندهفته بعد، برغم آن که مجلس کشور ما ایران را از داشتن سفارت در اوتاوا منع کرده بود، ویزای خود راازطریق سفارت پاکستان در آمریکا گرفتیم و به سوی ایران راه افتادیم و عجب احساس خوبی داشتیم.

ما در راه رفتن به کشوری بودیم که خاستگاه ومهدچوگان است وفرهنگ، ادبیات و هنرهای تجسمی آن در 30 سال گذشته سرگرمی من بوده است.

البته، ترس ها ونگرانی هایی داشتیم: تمام آن اخبار ضد و نقیض از پیش نوشته دولت که به قصد راه انداختن جنگ علیه ایران از شیپور رسانه های عمومی و با برنامه ها و پروپاگانداهای دولت دربوق و کرنا می شد تاازایران یک دیو پلید سیاه بسازد، ما را نگران کرده بود. اما آن چه رسانه ها در شیپور و بوق و کرنا داشتند باآنچه من از ذات آرام و صلح طلب ایران مدرن و شخصیت تفرج طلب ایرانیان می شناختم بسیار متفاوت بود.

هرلحظه فکر می کردم، الان است که آمریکا یا اسرائیل اینجا را بمباران کنند!! البته به احتمال زیاد، اگرقدرتش را داشتند!!ساده بگویم، وزیر خارجه ما به عنوان نماینده کانادا در عرصه بین المللی باید عملکردی بسیار بهتر از این می داشت. حرفهای او درباره ایران دربهترین حالت از سرجهل ودر بدترین حالت از سرنوکری بیگانگان بود. ما می خواستیم ایران واقعی را با چشمان خود ببینیم، به دور از سانسورهای سیاسی.

برای همین هم یک دفعه چشم باز کردیم و دیدیم در تورنمنت چوگان هستیم، آن هم چه تورنمنتی،

بهترین تورنمنتی که تابه حال اجراشده است!!کمی مانده به ساعت1:30 دقیقه بامداد وپس ازپروازی طولانی وخسته کننده از ونکوور به فراکنفورت وازفرانکفورت به تهران رسیدیم. مردی خوش پوش و مرتب با تابلویی در دست که نام ما بر آن نوشته شده بود انتظار ما را می کشید تا ما را به لژ آرام و دلنشینی ببرد که میزهای آن با چای و کیک های کوچک زینت شده بود. چه صحنه ای بهتر از این برای دو مسافر خسته!!

آنچه در فرودگاه اصلاً با آن مواجه نشدیم، عطش بیمارگونه غربی ها برای به اصطلاح «امنیت» ـ یعنی پلیس اسلحه به دست، آژیرهای فراوان، اسکنرهای اشعه ایکس و دیگر پیشرفت های اخیر مزاحم در این زمینه بود. فقط این رفتار ایرانیان را با آنچه در فرودگاه های کشور ما رخ می دهد یا حتی با رفتار توهین آمیزی که درمرزهای آمریکا با آن مواجه می شویم مقایسه کنید؟؟!!

با گذشت چند روز از آغاز ورودمان، دریافتیم درست بر خلاف آن چه رسانه های غربی سعی در تبلیغ آن دارند، ایران کشوری امن، مهمان نواز و واقعاً زیباست!! خیابانها پر بود از شهروندان سالم نرمالی که شاد و آزاد در تکاپو بودند. خانواده ها در بلوارها به گردش رفته بودند. مسلمان، مسیحی، یهودی و زرتشتی، همه وهمه، درصلح کامل در کنار هم زندگی می کردند. درکل مسیر 1500 کیلومتری که ما در ایران طی کردیم، حتی یک آدم فناتیک یا غیرنرمال ندیدیم که نگاهی خشمگین، وحشیانه و کینه توز، چون تروریست ها داشته باشد. رسانه های دنیای ما، تا کجا به بیراهه رفته اند؟!!!!

هر جا رفتیم، همه با میهمان نوازی و لبخندی همیشه گرم، از ما پذیرایی کردند، میزبانان ایرانی ما، تک تک آرزوهای ما را جامه عمل پوشاندند.همانطور که انتظار داشتم، تورنمنت فدراسیون بین المللی چوگان در ایران، رخداد عظیمی بود.

تمام رسانه ها درباره آن نوشتند: سی ان ان، ان بی سی، روزنامه های محلی و حتی مستندسازان غیرحرفه ای. فلاش دوربین ها و مصاحبه های مکرر با تلویزیونهای محلی باعث شد تک تک ما فکر کنیم چهره سرشناس ومشهور(برادپیت وآنجلینا جولی)بین المللی هستیم که به تعطیلات رفته است.

هر جاازجلسه ملاقاتی خارج یا از ماشین پیاده می شدیم، رسانه ها برای ضبط تک تک حرکات ما حاضر بودند. ظاهراً ما ارزش خبری بسیار زیادی داشتیم.

میزبان ما را در بهترین هتل ها اسکان داد و هر روز ناهار و شام با غذاهای خوشمزه و مشهور ایرانی از ما پذیرایی کرد: زرشک پلو با مرغ، چلوکباب، سس انار، کته، خیار ایرانی، طالبی شیرین ایرانی و غیره. من در غذا خوردن بسیار وسواسی هستم، اما راهنمای ما به من گفت که خیالم آسوده باشد: در ایران هیچ ماده غذایی دستکاری شده ژنتیکی وجود ندارد.

چند نفری از ما که زودتر به تهران رسیده بودیم، این شانس را داشتیم که در اقامتگاه فرحبخش خانواده ایلخانی زاده استراحت کنیم و در بازیهای تمرینی که برای ما تدارک دیده بودند، شرکت کنیم و در مسیرهای سنگفرشی که درختان بلند بر آن سایه افکنده بودند،قدم بزنیم. آن روز احساس می کردم شاهزاده ای هستم که تمام اسبهای مرا آماده و زین کرده اند و منتظرند به سواری برویم.

روز جمعه، بازی زنان سوارکار ماهر ایرانی و دو خواهر انگلیسی را تماشا کردیم، که همگی با حجاب واعتماد به نفس کامل در رقابت ها شرکت کرده بودند. روز بعد، یعنی شنبه، شش تیم با یکدیگر بازی کردند تا تیم های شرکت کننده در مسابقات فینال آخر هفته تعیین شوند. به ما که مهمان بودیم، اسبهای اصیل و تربرد و مخلوط با نژاد ترکمن دادند، اسبهایی سریع، چابک و باهوش و در عین حال سرسخت و قوی.

بازی چوگان در ایران ذهن مرا بسیار باز کرد. برای من به مثابه عبوری کوتاه از گذر هزاران سال تمدن چوگان بود. حتی قدیمی ترین چوگان های رایج در غرب، در مقایسه با قدمت چوگان ایران به نوزادی شیرخواره می ماند.

ما از تخت کهن جمشید، مقبره کوروش، قصرهای آینه کاری شده، و بازارهایی که منظره، نوای آهنگین و عطر آنها ما را به سرگیجه می انداخت، بازدید کردیم. اتوبوس های مسافری کلاس بالا در طول سفر ما را خنک و آسوده نگاه داشتند، در حالی که از پنجره آنها نظاره گر مناظر زیبای طبیعت ایران بودیم.

میزبانان ما، حمزه و سیامک ایلخانی زاده و همسران با سلیقه و باوقارشان، با ما،که یک گروه خارجی بودیم، به گونه ای رفتار کردند که این سفر، بهترین سفر عمرمان شد. مهمان نوازی ایرانی فوق العاده آنها با رشته های دوستی، ما را به خانواده چوگانی بزرگ، مستعد و ازنظر بین المللی رو به رشد ایران پیوند داد. با کوله باری از هدایایی به رسم یادبود، قلبهایی آکنده از خاطراتی فوق العاده و بالاتر ازهمه، دوستی هایی که تا پایان عمر پاینده خواهد ماند، ایران را ترک کردیم.عجب کشوری است ایران! چه مردمی دارد ایران!و… عجب بازی چوگانی داشتیم در ایران!

مسابقات بین المللی چوگان جام سفرا، نیمه دوم خرداد ماه در دو قسمت مردان و زنان در تهران برگزار شد.

در این مسابقه ها، تیم هایی ازفرانسه، کانادا،آرژانتین،آمریکا، مکزیک، استرالیا، پاکستان و عمان به همراه ایران در دو قسمت زنان و مردان شرکت داشتند.

این فیلم در سایت ان بی سی نیوز:

۱۳۹۳/۱۰/۰۳

در باره بابانوئل یا “SANTA CLAUS”

داستان هاي زيادي درباره اين كه بابانوئل (سنتا کلاوز) كيست، وجود دارد. بابا نوئل در حقیقت اشاره به نام یکی از کشیشان مسیحی به نام سن نیکولاس دارد که در قرن چهارم میلادی می‌زیست و از اهالی بیزانس و منطقه آناتولی در ترکیه فعلی بوده‌است. وی به خاطر کمک و دادن هدیه به فقرا شهرت داشت. جسد سنت نیکولاس در سواحل دریایی مدیترانه مدفون است و به علت مومیایی شدن طبیعی (به علت سرما) هنوز قسمتهایی از آن سالم مانده‌است. دانشمندان در سال ۲۰۰۳ موفق به باز سازی 
صورت وی از روی استخوانها شدند.

بابا نوئل که در زبان فارسی به کار برده می شود برگرفته از اصلاح فرانسوی ان پاپانوئل می باشد . پس از مهاجرت هلندیها به آمریکای شمالی به نام" سانتاکلاوز"  شهرت یافته است

بابانوئل یک شخصیت تاریخی و داستانی در فرهنگ عامیانه کشورهای غربی و مسیحی است. نام بابانوئل با جشن کریسمس آمیخته شده‌است. بابا نوئل عمدتاً یک پیرمرد چاق با ریش سفید بلند و لباس قرمز است که در روز کریسمس یا شب قبل از آن هدیه‌هایی را برای بچه‌ها می‌آورد.

معتقدند شب كريسمس ، پيرمردي با لباس و كلاهي قرمز با گوزن هايش از خانه چوبي اش پرواز مي كند و براي بچه ها، هديه هايي از راه دودكش خانه ها مي فرستد.خيلي از بچه ها شب سال نو آرزو مي كنند و منتظر مي مانند تا بابانوئل آرزوهايشان را برآورده كند.شايد به خاطر همين بود كه چند وقت پيش در خبرها شنيديم يك مدرسه ابتدايي به خاطر اين كه يكي از معلم ها در آن مدرسه به بچه ها گفته بود بابانوئل حقيقت ندارد، مجبور به عذرخواهي شد. خانواده هاي اين دانش آموزان اعتراض كرده و گفته بودند بچه ها به اميد و آرزو نياز دارند و باور كردن بابانوئل هيچ آسيبي به آنان نمي زند، پس مدرسه حق ندارد اميد را در آنان از بين ببرد. بابانوئل در سراسر جهان معروف است. در كشور غنا از جنگل مي آيد، در هاوايي سوار بر قايق مي آيد و در بعضي كشورها سوار بر سورتمه و از سرزمين هاي قطبي ، اسم هاي مختلفي هم دارد.

مي گويند «سن نيكلاس» مردي خجالتي بود و هميشه راهي پيدا مي كرد تا بدون اين كه ديده شود، هديه هايش را به مردم بدهد.

يك بار كه به ايتاليا رفته بود متوجه شد اشراف زاده اي كه فقير شده بود، هيچ پولي براي عروسي سه دخترش ندارد. او تصميم گرفت كه به اين خانواده كمك كند. دو شب، از پنجره دو كيسه سكه به داخل خانه آن ها انداخت اما شب سوم پنجره بسته بود و او مجبور شد از راه دودكشي كيسه سكه را به داخل خانه بيندازد. معروف است كه او هديه هايش را طوري از بالاي دودكش مي انداخت كه داخل جورابي كه براي خشك شدن كنار شومينه آويخته شده بود بيفتد. پس از درگذشت او، تعدادي از كشيشان هديه دادن به بچه ها را ادامه دادند و اين سنت حفظ شد.. 

به همين دليل هنگام كريسمس، در انتظار بابانوئل جوراب آويزان مي كنند.بابانوئل هر كه مي خواهد باشد؛ اميدواريم آرزوهاي همگی ما را برآورده كند.

 نسا ولایی 

۱۳۹۳/۱۰/۰۲

تاريخچه درخت کريسمس


مدت‌ها پیش از ظهور مسیحیت، گیاهان و درختان سبز معنای ویژه‌ای برای مردم در فصل زمستان داشته‌اند. همین‌طور که امروزه مردم خانه‌های خود را با درختان کاج و صنوبر تزیین می‌کنند، مردم باستان نیز شاخه‌های درختان را بر روی درب‌ها و پنجره‌های خانه‌های خود آویزان می‌کردند. در بسیاری از کشورها، مردم باور داشتند که این درختان سبز آن‌ها را از جادوگری، ارواح، ارواح شیطانی و بیماری‌ها دور نگه می‌دارد.

درخت صنوبر به طور سنتی در جشن‌های مسیحیان و کافران برای هزاران سال استفاده می‌شده‌است. کافران هنگام انقلاب زمستانی از این درختان برای تزیین خانه‌های خود استفاده می‌کردند. مسیحیان این درختان را نماد زندگی همیشگی با خدا می‌دانستند. هیچ‌گاه مشخص نشده‌است که این درختان برای نخستین بار برای کریسمس استفاده می‌شده‌اند. احتمال می‌رود که درختان کریسمس برای نخستین بار حدود ۱۰۰۰ سال پیش در شمال اروپا مورد استفاده قرار گرفته‌باشند. برخی بر این باورند که سنت بونیفاس درخت کریسمس را در سدهٔ هفتم میلادی ایجاد کرد. برخی نیز بر این باورند که قدمت درختان به سال ۱۵۰۰ میلادی در آلمان یا لتونی باز می‌گردد.
مصریان باستان رنگ سبز را نماد پیروزی زندگی بر مرگ می‌دانستند. آن‌ها برگ‌های سبز درختان خرما را در طول انقلاب زمستانی به خانه‌های خود می‌آوردند. مصریان باستان گیاهان را در مراسم مذهبی خود استفاده می‌کردند و درختان خرما را درختانی مقدس می‌پنداشتند. قدمت این درختان در مصر باستان به ۵۵۰۰ تا ۳۱۰۰ سال پیش از میلاد مسیح باز می‌گردد. این درختان منابع مهمی برای مصریان بودند؛ از میوه‌های آن‌ها تغذیه می‌کردند و از چوب آن‌ها به عنوان سرپناه استفاده می‌کردند.
مردم روم از درختان صنوبر برای تزیین نیایش‌گاه‌های خود استفاده می‌کردند. بت‌پرستان رومی جشن ساتورنالیا (جشن خدای زحل) را در ۱۷ دسامبر برگزار می‌کردند.

سنت درخت کريسمس، به آلمان قرن شانزدهم ميلادی و زمانی که مسيحيان، درختان تزيين شده را به خانه‌های خود آوردند، برمی‌گردد. همچنين در آن زمان عده‌ای هرم‌هايی از چوب می‌ساختند و آنرا با شاخه‌های درختان هميشه سبز و شمع تزيين می‌کردندبه تدريج رسم استفاده از درخت کريسمس در بخشهای ديگر اروپا نيز طرفدارانی پيدا کرد

در تزیین درختهای کریسمس اولیه، به جای مجسمه فرشته در نوک درخت، از فیگورهای پریهای کوچک- به نشانه ارواح مهربان- یا زنگوله و شیپر- که برای ترسانیدن ارواح شیطانی به کار میرفت- استفاده می‌شد.

درخت معمولا با اشیایی مثل سیب، آجیل و خرما تزیین می شده است. در قرن هجدهم میلاد، روشن کردن درخت توسط شمع‌ها آغاز شد و موقعی که برق اختراع شد، برق توانست به وسیله چراغ‌های کریسمس جایگزین شمع شود. امروزه، اشیاء مختلفی از جمله حلقه گل، زرورق و آبنبات عصایی بر روی درخت می‌گذارند. یک فرشته یا ستاره ممکن است در بالاترین قسمت باشد که نشان دهنده میزبان فرشتگان است یا فرشته فرشته بیت لحم از تولد حضرت عیسی است

در لهستان، درخت کریسمس با مجسمه های کوچک فرشته، طاووس و پرندگان دیگر و تعداد بسیار زیادی ستاره، پوشیده می‌شد. در سوئد، درخت را با تزیینات چوبی که با رنگهای درخشان رنگ آمیزی شده اند و فیگورهای کودک و حیوانات از جنس پوشال و کاه تزیین می‌کنند. دانمارکیها، از پرچمهای کوچک دانمارک و آویزهایی به شکل زنگوله، ستاره، قلب و دانه برف استفاده می‌کنند. مسیحیان ژاپنی بادبزنها و فانوسهای کوچک را ترجیح می‌دهند

تزیین درخت در اوکراین نیز بسیار جالب است، آنها حتما در تزیین درخت خود از عنکبوت و تار عنکبوت استفاده می‌کنند و آنرا خوش یمن می‌دانند، زیرا بنا بر یک افسانه قدیمی، زنی بی‌چیز که هیچ وسیله‌ای برای تزیین درخت و شاد کردن فرزندان خود نداشت، با غصه به خواب می‌رود و هنگام طلوع خورشید متوجه می‌شود که درخت کریسمس خانه اش با تار عنکبوت پوشیده شده است و این تارها با دمیدن خورشید به رشته های نقره مبدل شده‌اند.

افسانه‌های مختلفی دربارهٔ ایده‌پردازی درختان کریسمس وجود دارد. برخی بر این باورند که شکل مثلثی درخت صنوبر، نمادی از تثلیث مسیحیت است. افسانه‌ای دیگر ادعا می‌کند که سنت بونیفاس یک درخت بلوط را که کافران می‌پرستیدند، قطع‌کرد و درخت صنوبر را به عنوان نماد مسیحیت به مردم معرفی‌کرد. در سال بعد، همهٔ کافران آلمان مسیحی شدند و درخت صنوبر را برای جشنی به نام کریسمس که جایگزین انقلاب زمستانی شد، تزیین کردند. سپس، کریسمس گسترش پیدا کرد و با آویزان‌کردن زیورآلات و اسباب بازی‌های کودکان بر درخت این جشن، درخت آن به درخت امروزی کریسمس تبدیل‌شد

نسا ولایی


۱۳۹۳/۰۸/۱۴

انگار نه انگار: جای خالی

مهاجرت شبیه قطع کردن درختی کهنسال و بی‌همتا در جنگل‌های گلستان است. دولت دستور خواهد داد به جای آن درخت، نهالی بکارند. هه... پر کردن جای خالی تو مثل پر کردن جای خالی آن درخت بکر با نهالی حقیر، ملال‌انگیز و خنده‌آور است.

یعنی راستش مهاجرت همیشه برای کسی که می‌رود خوب است حالش خوب می‌شد وضعش خوب می‌شود تیپش خوب می‌شود سرعت اینترنتش خوب می‌شود درسش خوب می‌شود دلش خوب می‌شود سرش خوب می‌شود، برای ما هم، همین که برای شما خوب می‌شود خوب می‌شود و همین که حال شما خوب است خوب است.

درخت کهنسال بی‌همتای بکر که جای خود دارد، گلدان کوچک شمعدانی هم ریشه‌اش که هوا بخورد... خاک گلدانش که عوض شود... جاش که تغییر کند... هیچ‌وقت گلدان سابق شمعدانی نمی‌شود.

من فکرهام را کردم و تکلیفم را با مهاجرت یک‌سره کردم. برای خودتان خوب است که بروید. برای خودتان خوب است که بمانید. برای خودتان خوب است که بازنگردید. صبر کنید ریشه بگیرید. مثل گلدان شمعدانی به نور جدید به خاک جدید به آب جدید خو کنید. گل می‌دهید. می‌شکفید. پا می‌گیرید. خوب می‌شوید.

نهال خُرد در جای خالی بزرگ شما لق می‌زند. عشق شما یاد شما از سر ما نمی‌افتد، اما به پا گرفتن نهال خُرد خو کرده‌ایم و خودمان را آماده می‌کنیم تا همین که پا گرفت و از اوضاع دل ما باخبر شد در بستن چمدانش کمک کنیم و از گلدان کوچک خلاصش کنیم و برای او هم در فرودگاه امام دست تکان بدهیم.


پوریا عالمی - طنز پرداز مطبوعات

عید پاک (Easter) و تاریخچه آن

جشن پاک مهمترین عید مسیحیان است که هر سال به یادبود قیام مسیح و زنده شدن او پس از مرگ، برگزار می‌ شود. زمان این عید، برخلاف سایر اعیاد و مراسم، ثابت نیست و هر سال میان ۲۲ مارس تا ۲۵ آوریل تغییر می ‌کند.

عید پاک (به زبان انگلیسی: Easter)، مهم ترین روز دینی در مسیحیت محسوب می‌ شود که دارای تاریخ متغیر در تقویم کلیساهای مسیحی است. این روز به‌ عنوان عید رستاخیز حضرت عیسی (ع) بوده که بر اساس روایات مسیحی سه روز پس از تصلیب وی، در سال های ٢٧ تا ٣٣ بعد از میلاد، صورت گرفته است و یکی از روزهای تعطیل در تقویم مسیحی است که یکشنبه‌ ای در ماه مارس یا آوریل است.

مسیحیان معتقد به کتاب ‌مقدس، رستاخیز مسیح را آغازگر خلقت تازه می‌دانند زیرا خدا در پی آن است که همه ی آفرینش خود را از نو احیا کند و از مؤمنان به خود نیز دعوت کرده تا در این پروژه ی نوسازی با او همکاری کنند.

روز عید پاک به پایان دوره ی پنجاه روز کلیسای که به عید پنجاهه ختم می‌شود اطلاق می‌شود. این روز را از طرفی یکشنبه ی رستاخیز نیز تعبیر کرده ‌اند. کلیساهای مسیحی در چنین روزی مراسم مختلفی را برگزار می‌ کنند که این مراسم در کلیساهای غربی و شرقی با یکدیگر تفاوت دارد.

واژه‌ شناسی و ریشه ی تاریخی

عید پاک در پایان هفته ی مقدسی است که عیسی وارد اورشلیم می‌شود و توسط سربازان رومی دستگیر و پس از تحمل مصائب و سختی‌ ها بر فراز تپه جلجتا در اورشلیم مصلوب می‌شود. اما ایمان مسیحیان مبتنی بر مرگ و قیام مسیح است. آن ‌ها بر این باور هستند که تمام ادعاهای مسیح به ‌وسیله ی قیامش تأیید می‌ شود. رستاخیر مسیح ثابت می‌ کند که تمام گفته‌ های او درست بوده و او واقعاً مسیح است‌. "با زنده شدنش پس از مرگ با قدرتی عظیم ثابت نمود که از لحاظ قدوسیت خدایی‌، او پسر خداست."

از سویی دیگر، برخی از برجسته ‌ترین صاحب ‌نظران و الاهیدانان، تحت تأثیر جهان‌بینیِ عقل‌گرایانه ی خود، یا منکر رخداد رستاخیز شده ‌اند و یا با تلقی آن به ‌عنوان نمادی اسطوره ‌ای، کوشیده ‌اند تا این "رستاخیز" را در قالب تازه ‌ای تفسیر کنند و معانی الاهیاتی جدیدی را، با در نظر گرفتن ملزومات دنیای نو، بر آن حَمل کنند. این گروه از متفکران با اینکه ممکن است در مواردی با یکدیگر اختلاف ‌نظر داشته باشند، اما همگی در این نکته هم ‌صدا هستند که رستاخیز به معنای "واقعی و عینی و بدنی" رخ نداده است.

به هر حال، روز رستاخیز عیسی مسیح از مردگان یکی از مهمترین اعیاد مسیحیان است. روز یکشنبه برای اولین بار از سوی شورای نیقیه در سال ۳۲۵ میلادی رسما به‌ عنوان روز قیام مسیح معرفی شد و بدین ترتیب مسیحیان روز یکشنبه را جایگزین روز شنبه یا "شبات" کردند که مطابق شریعت یهود، روز استراحت مذهبی یهودیان بود. 

قیام مسیح از مردگان همه ساله در اواخر ماه مارس یا اوایل آوریل، در آغاز بهار جشن ‌گرفته می ‌شود. بد نیست دیده شود در پسِ عنوان و تاریخ این عید که در بین فارسی ‌زبانان به "عید پاک" و در دنیای انگلیسی ‌زبان به "ایستر" معروف است، چه سنتی نهفته است.

عنوان "پاک" برخلاف آنچه برخی تصور می‌کنند، ربطی به "پاکی" و "تمییزی" ندارد، بلکه ترجمه ی فرانسوی عید قیام است. واژه فرانسوی "پاک" نیز خود از واژه ی لاتین "پاسخا" (Paskha) مشتق شده است که ریشه ‌اش همان واژه عبری "پسَح"، مهمترین عید یهودیان است. علت این است که مصلوب شدن عیسی مسیح در هفته‌ ای اتفاق افتاد که یهودیان بره پسح یا فصح را به‌ یادبود خروج قوم یهود از اسارت مصر قربانی می‌ کردند. درست همانطور که در شب واقعه ی پسح، خون بره که بر سر در منازل قوم خدا پاشیده شده بود سبب رهایی آنان گردید، در واقعه صلیب و قیام مسیح نیز خون بره خدا سبب رهایی و رستگاری قوم جدید خدا ‌شد.

و اما در این مورد که واژه انگلیسیِ Easter از کجا آمده است دو نظر وجود دارد. برخی از محققین آن را برگرفته از لغت Easter می‌دانند که نام الهه ی نور یا بهار در میان اقوام آنگلوساکسون بود. آنگلوساکسون‌ها این الهه را مظهرِ نور در حال تزاید می ‌دانستند که نوید دهنده ی رسیدن بهار و آغاز سال بود. به همین دلیل امروزه در آلمان جشنی سنتی به‌نام Ester وجود دارد که در آن مردم تخم‌ مرغ ‌های قرمز رنگ به نشانه ی تولد دوباره به یکدیگر می ‌دهند.

برخی دیگر معتقدند که عنوان Easter از لغت Eostarun در زبان قدیمی آلمان به معنی "فجر" یا "سپیده‌ دم" آمده است. شبیه همین لغت در زبان آلمان قدیم به معنی "سفید" نیز هست. جالب است که عید قیام از دیرباز روزی "سفید" دانسته می ‌شد چون مسیحیانی که در این روز برای اولین بار غسل تعمید می ‌گرفتند، به مناسبت جشن قیام مسیح جامه‌ هایی سفید می‌ پوشیدند.

مسیحیان معتقد به کتاب‌مقدس، رستاخیز مسیح را آغازگر خلقت تازه می‌دانند زیرا خدا در پی آن است که همه ی آفرینش خود را از نو احیا کند و از مؤمنان به خود نیز دعوت کرده تا در این پروژه ی نوسازی با او همکاری کنند.

شام آخر

شامگاه پنجشنبه عیسی مسیح یاران نزدیک خود (حواریون) را فرا خواند تا با او شام بخورند. در این مهمانی، او به آن ها نان و شراب عرضه کرد، سپس برای آن ها سخنرانی کرد و خبر داد که به زودی دستگیر خواهد شد.

پس از پایان شام، بر اساس روایات یکی از حواریون، به نام یهودا اسخریوطی، مخفیانه به نزد حاکمان رومی رفت و در ازای پولی ناچیز مخفیگاه مسیح را به آن ها لو داد و زمینه ی دستگیری او را فراهم کرد. در پایان شب، وقتی حواریون به بستر خواب رفتند، مسیح به تنهایی به بالای کوه زیتون رفت و به مناجات پرداخت و دانست که عقوبتی سخت در انتظار اوست. سحرگاه جمعه (آدینه نیک) سربازان رومی مسیح را در موضعی به نام "باغ جتسمانی" دستگیر کردند و به مقر فرماندهی بردند. حاکمان رومی اورشلیم، به تحریک "رؤسای کهنه و مشایخ قوم"، مسیح را پس از شکنجه و آزار فراوان، واداشتند که صلیبی سنگین را بر روی دوش تا بالای تپه جلجتا حمل کند.

"جمعه نیک" روز سوگواری است. پیروان کلیسا در این روز معمولا از خوردن گوشت پرهیز می‌ کنند. در این روز هم سبزی‌ خواری و هم سبزه ‌کاری توصیه شده است. روز شنبه را، که روز خاکسپاری مسیح است، اهل کلیسا به عبادت و تأمل و خویشتن ‌داری برگزار می ‌کنند.

مطابق روایت، در سومین روز پس از تصلیب، یاران و نزدیکان مسیح سپیده دم به مدفن او رفتند تا جسد را تدهین کنند، اما عیسی را نیافتند و دانستند که به سوی "پدر خداوند" رفته است.

مسیحیان امروز در "شنبه مقدس" معمولاً به خانه ‌تکانی و خرید و آشپزی و تدارک بساط روز عید پاک مشغول هستند.

روزهای یکشنبه و دوشنبه در همه خانه ‌ها جشن برگزار می ‌شود، که با شادمانی و بزم همراه است. غذای اصلی در این روز معمولا از گوشت بره است.

عید پاک در مسیحیت غربی

جشن عید پاک به شیوه‌ های مختلفی در میان مسیحیان غربی برگزار می‌ شود. مراسم سنتی و عبادی عید پاک در میان کاتولیک‌ها، لوتری‌ها و انگلیکن‌ ها از شنبه مقدس با مراسم شامگاهی عید پاک آغاز شده که به عنوان مهمترین عبادت سال محسوب می‌شود. این مراسم در تاریکی مطلق که در آن تنها یک شمع به نماد بلند شدن مسیح (ع) از دنیای مردگان روشن می ‌شود و دعای ویژه ی عید پاک منسوب به "سنت آمروس" از میلان قرائت می‌ شود.

پیش از این مراسم بخش‌ هایی از عهد قدیم قرائت می ‌شود که عمدتا داستان آفرینش، قربانی اسحاق، گذشتن از دریای سرخ و پیش بینی ظهور مسیحی از عهد قدیم کتاب مقدس انتخاب می ‌شود. این بخش از مراسم روز عید پاک با سرود روحانی حمد خداوند و قرائت هایی از رستاخیر در انجیل به نقطه ی اوج خود می ‌رسد. موعظه ی پس از قرائت انجیل نیز از برنامه ‌های این روز محسوب می ‌شود. در قدیم، عید پاک به عنوان مناسب ترین زمان برای تعمید محسوب می ‌شد که اکنون این سنت تنها در کلیسای کاتولیک رم صورت می‌ گیرد. مراسم شامگاهی عید پاک با برگزاری عشای ربانی یا قربانی مقدس خاتمه می ‌یابد.

مراسم دیگر عید پاک در روز یکشنبه برگزار می ‌شود. برخی از کلیساها ترجیح می‌ دهند این مراسم شبانگاهی را در ساعات اولیه ی صبح یکشنبه برگزار کنند، البته تا شنبه شب، برخی از کلیساها نیز پیش از روشن کردن شمع به قرائت عهد قدیم می‌ پردازند.

در کشور فیلیپین که اکثریت جمعیت آن را مسیحیت کاتولیک تشکیل داده ‌اند، صبح روز عید پاک با جشن بسیار شادی همراه است که طی آن مجسمه‌ های بزرگی از عیسی مسیح (ع) و حضرت مریم (ع) را در کنار یکدیگر گذاشته و علت آن را اولین دیدار مسیح با مادر خود پس از رستاخیز عنوان می‌کنند.

عید پاک در مسیحیت شرقی

عید پاک مهمترین و بنیادی ترین عید ارتدکس شرقی محسوب می ‌شود و دیگر مراسم دینی چون کریسمس در تقویم ارتدکس شرقی از درجه ی دوم اهمیت برخوردار است. این امر بیشتر در فرهنگ کشورهایی به چشم می‌خورد که به صورت سنتی اکثریت جمعیت آنها را ارتدکسها تشکیل داده ‌اند. برخی از تحلیلگران مسیحیت سنت ‌های کلیساهای شرقی را اصلی و غنی توصیف می ‌کنند و از سوی دیگر سنت هایی را که زمان عید کریسمس اجرا می ‌شود را اصولا منسوب به کشورهای غربی چون آلمان یا ایالات متحده آمریکا می ‌دانند.

البته این امر بدان معنا نیست که کریسمس و دیگر مراسم عبادی در تقویم دینی مسیحیت نادیده انگاشته می ‌شود، بلکه این رویدادها نیز در جای خود از اهمیت بسیاری برخوردار است، نقطه ی اوج مراسم دینی مسیحیت روز رستاخیر مسیح محسوب می ‌شود. عید پاک تحقق هدف رسالت مسیح (ع) بر زمین است و این امر در سرودهای روحانی که در این روز خوانده می ‌شود نیز مورد تأکید قرار می ‌گیرد.

علاوه بر روزه گرفتن، صدقه دادن و دعا کردن، مسیحیان ارتدکس باید از تمام فعالیت های اضافه پرهیز کنند. بر اساس سنت های ارتدکس، در عصر روز شنبه ی مقدس پس از ساعت ۱۱ شب مراسم آغاز می‌ شود و تمام چراغ ها و روشنایی های ساختمان کلیسا خاموش می‌ شود و تنها یک شعله ی کوچک در محراب روشن می ‌شود و یا این که در ابتدا کشیش شمع خود را روشن کرده و پس از آن شمع های دیکون ‌ها را روشن می ‌کند و آن ها نیز شمع‌ های شرکت کنندگان در کلیسا را روشن خواهند کرد. درست زمان نیمه شب مراسم دعای ویژه ی نماز صبح برگزار می‌ شود. سهیم شدن در غذای خود با دیگران نیز از رسوم این ایام محسوب می‌شود.

روز پس از شنبه مقدس که روز عید پاک محسوب می ‌شود هیچ مراسم عبادی برگزار نمی ‌شود؛ چرا که مراسم آن روز در ساعات اولیه بامدادی به اتمام رسیده است، اما عصر عید پاک مراسم دعای عصرگاهی و سهیم کردن دیگران در یک وعده ی غذایی برگزار می‌ شود. در این مراسم که در طول چند قرن اخیر به یک رسم تبدیل شده کشیش و دیگر حاضران در کلیسا یک بخش از انجیل یوحنا را به هر زبانی که می ‌توانند قرائت می‌ کنند. 

هفته ‌ای که پس از یکشنبه ی عید پاک می ‌آید به هفته ی روشن شهرت دارد که روزه گرفتن ممنوع اعلام شده است و مسیحیان زمان دیدار با یکدیگر می ‌گویند مسیح برخاسته است و در پاسخ می ‌شنوند که به راستی که او برخاسته است.

عید پاک و باورهای آیین مسیحیت

از روز چهارشنبه ‌ی هفته‌ ی عید پاک تا روزی که حضرت مسیح را به صلیب می ‌کشند، نکاتی هست که باید از سوی معتقدان این دین رعایت شود و گرنه ممکن است انسان، گرفتار بلا یا مصیبتی گردد. از جمله‌ ی آن‌ ها می ‌توان به این موردها اشاره کرد:

در همه جا باید سکوت حاکم باشد و حتی زنگ هیچ کلیسایی نیز به صدا در نیاید.

تمام وسایلی که دارای چرخ هستند و یا گرد و مدوّرند، نباید مورد استفاده قرار گیرند؛ مانند چرخ نخ ریسی، آسیاب دستی، راندن گاری و وسایل چرخدار. آهنگری و هیزم‌شکنی و نظایر آن نیز ممنوع است.

چنین باوری ریشه در این مسئله داشت که در این روزها جادوگران به طرف محلی به نام "بلاکولا" (تپه ‌ی آبی رنگ)، در پروازند تا جشن بزرگ خود را بر پا دارند و تا صبح روز عید پاک به خانه بر ‌نمی ‌گردند. در این زمان، تأثیر جادو و جنبل بر انسان از هر وقت دیگر بیشتر است. به همین مناسبت در آن شب، آتش فراوان روشن می‌ کردند و ترقه ‌می ‌زدند تا به این وسیله آن ها را بترسانند.

مردم هرگز نباید جارو و یا هر چه را که دسته ‌ی بلند داشته باشد بیرون از خانه بگذارند. زیرا که جادوگران آن را بر می‌دارند و بر آن پرواز می‌ کنند.

خرگوش و تخم مرغ های رنگی عید پاک

خرگوش عید پاک که به خرگوش بهار شهرت داد در بخش هایی از ایالات متحده به عنوان خرگوش اساطیری که در روز عید پاک به کودکان هدیه می‌ دهند شناخته شده است و ریشه ی آن به فرهنگ های اروپای غربی باز می ‌گردد.

فرهنگ ارائه ی تخم مرغ توسط یک خرگوش از سوی پروتستان های آلمان به وجود آمده که می‌ خواستند از سنت خوردن تخم مرغ رنگی کاتولیک ها در روز عید پاک پرهیز کنند و از سویی هم نمی‌ خواستند فرزندان خود را با سنت های روزه داری کاتولیک آشنا کنند؛ چرا که در مذهب کاتولیک مسیحیت، خوردن تخم مرغ در ایام روزه ممنوع بود و به همین دلیل تخم مرغ در روز عید پاک فراوان بود.

از این رو، ایده ی خرگوشی که تخم مرغ به کودکان هدیه می‌دهد توسط مهاجران آلمانی به ایالات متحده راه یافت. هم اکنون در برخی از ایالت های آمریکا، بزرگسالان تخم مرغ رنگی ‌ها را پنهان می‌کنند تا کودکان آن ها را پیدا کنند و در برخی دیگر از ایالت ها تخم مرغ های عید پاک را هدیه ی خرگوش می ‌دانند.

تخم مرغ رنگ شده و خرگوش از نمادهای عید پاک هستند. در باور مردم، خرگوش ‌ها در این روز وارد لانه ی مرغ ‌ها شــده و تخم‌مـرغ‌ های آن هـا را می ‌دزدنـد. بنابراین مـردم تلاش می‌کننـد با رنگ ‌آمیـزی تخم مـرغ ‌ها آنهـا را از دیـد خرگـوش‌ ها پنهـان کننـد.

بهاره نمازی

۱۳۹۳/۰۸/۰۷

وقتی برای دلتنگی در غربت

این تابستان که بیاید چهار سال تمام است که از ایران دور هستم. در این مدت آدم‌های زیادی دیده‌ام که کشورشان را ترک کرده‌اند، هرکدام به دلیلی و اکثراً برای رفاه بیشتر و آینده‌ای بهتر. پای صحبت ایرانی‌های مهاجر که بنشینی همه می‌گویند وضع‌شان در ایران خیلی بهتر بوده و مدام غر می‌زنند و غر می‌زنند و غر می‌زنند: ...چرا این‌جا هواش سرده؟ چرا مردمش انقدر تظاهر به ادب می‌کنن؟ چرا انقدر مالیات زیاده؟ چرا این شهر انقدر چینی داره؟!...
دلیل مهاجرت اکثر ایرانی‌ها هرچه باشد مسلماً پول و درآمد بیشتر نبوده... من مهاجرت کردم تا موقتاً از چیزهایی که دوست ندارم فاصله بگیرم. قبل از ترک ایران دو فهرست درست کردم از چیزهایی که می‌دانستم دلم برای‌شان تنگ خواهد شد و چیزهایی که عمراً اگر دلم برای‌شان تنگ بشود!

در صدر فهرست کوتاه دلتنگی‌ها مادر و برادر و اعضای خانواده و دوستانم قرار داشتند و در انتهای آن تمام آدم‌هایی که با آن‌ها به طور اتفاقی در و کوچه و خیابان سلام و علیک می‌کردم. در وسط‌های این فهرست اسم چند مکان بود مثل کافه شوکا، مثل تئاتر شهر، مثل نشر چشمه... فهرست دوم اما خیلی مفصل از کار درآمد، چهره‌های مشهور سیاسی، ماموران گمنام ادارجات مختلف و گشت‌های جوراجور، مجری‌های خنک و بی‌خودی خودمانی برنامه‌های صدا و سیما، علاقمندان به موتورسواری در پیاده‌رو، مهندس‌های جوراب سفید و همه‌ی آن‌هایی که در صف از من جلو می‌زدند در این فهرست جا داشتند.

همان موقع دوستی هشدار داد که بگذار دو ماه بگذرد دلت برای همان موتورسوارها هم تنگ خواهد شد. دو ماه گذشت و دلم تنگ نشد. گفت شش ماه بگذرد تنگ می‌شود، شش ماه گذشت و تنگ نشد. گفت یک سال... گذشت و تنگ نشد. گفت دو سال... نشد. سه سال... باز هم نشد. از اول هم می‌دانستم دلم برای هیچ موتورسواری توی پیاده رو تنگ نخواهد شد...

نشسته بودم توی اتاقم و مثل الان هاشور می‌زدم، صدای آواز فرهاد از اتاق دیگر می‌آمد که از بوی عید می‌گفت و بوی توپ و بوی مادربزرگ... بوهایی که برای من آشنا بودند و به تصویرهایی جان می‌دادند که مدت‌ها بود به آن‌ها فکر نکرده بودم...

در فهرست دلتنگی‌ها بوی آشنا را جا انداخته بودم... آن‌وقت بود که یک دل سیر گریه کردم...


پانویس:

توکا نیستانی (متولد ۱۳۳۹، شاهرود) معمار و کاریکاتوریست ایرانی است. توکا فرزند منوچهر نیستانی شاعر درگذشته و برادر مانا نیستانی کاریکاتوریست است. وی در سال ۱۳۶۶ از دانشگاه علم و صنعت ایران در رشتهٔ معماری فارغ‌التحصیل شده‌است. او فعالیت حرفه‌ای خود را از سال ۱۳۵۸ با هفته‌نامه «کتاب جمعه» به سردبیری احمد شاملو آغاز کرد. توکا سابقهٔ همکاری با بیش از ۵۰ نشریه را در کارنامه‌اش دارد و تابه‌حال ۲ بار به‌عنوان بهترین کارتونیست در جشنوارهٔ مطبوعات ایران انتخاب شده‌است.

توکا در سال ۱۳۸۹ از ایران رفت و در تورنتو، کانادا سکنی گزید. او در وبلاگ شخصی اش علت رفتنش را چنین توضیح داد:

"از زندگی مجرمانه خسته شده بودم... به چند پسر و دختر طراحی درس می‌دادم که مجاز نبود، برای طراحی از مدل زنده استفاده می‌کردم که مجاز نبود، سر کلاس صحبت‌هایی می‌کردم که مجاز نبود، بجای سریال‌های تلویزیون خودمان کانال‌هایی را تماشا می‌کردم که مجاز نبود، به موسیقی‌ای گوش می‌کردم که مجاز نبود، فیلم‌هایی را می‌دیدم و در خانه نگهداری می‌کردم که مجاز نبود، گاهی یواشکی سری به "فیس بوق" می‌زدم که مجاز نبود، در کامپیوترم کلی عکس از آدم‌های دوست‌داشتنی و زیبا داشتم که مجاز نبود، در مهمانی‌ها با غریبه‌هایی معاشرت می‌کردم که مجاز نبود، همه‌جا با صدای بلند می‌خندیدم که مجاز نبود، مواقعی که می‌بایست غمگین باشم شاد بودم که مجاز نبود، مواقعی که می‌بایست شاد باشم غمگین بودم که مجاز نبود، خوردن بعضی غذاها را دوست داشتم که مجاز نبود، نوشیدن پپسی را به دوغ ترجیح می‌دادم که مجاز نبود، کتاب‌ها و نویسنده‌های مورد علاقه‌ام هیچکدام مجاز نبود، در مجله‌ها و روزنامه‌هایی کار کرده بودم که مجاز نبود، به چیزهایی فکر می‌کردم که مجاز نبود، آرزوهایی داشتم که مجاز نبود و... درست است که هیچ‌وقت بابت این همه رفتار مجرمانه مجازات نشدم اما تضمینی وجود نداشت که روزی بابت تک‌تک آن‌ها مورد مؤاخذه قرار نگیرم و بدتر از همه فکر این‌که همیشه در حال ارتکاب جرم هستم و باید از دست قانون فرار کنم آزارم می‌داد"

ویکی پدیا فارسی 

۱۳۹۳/۰۶/۱۲

چهارده خاصیت گوشت بوقلمون

در صورتی که می خواهید خدای ناکرده دچار بیماری های سرطان سینه، پروستات، بیماری MS ، آرتروز، افسردگی و اعصاب نشوید و اسید اوریک، اوره و چربی خون شما بالا نرود گوشت بوقلمون را جایگزین تمامی گوشت های مصرفی خانواده بنمایید.
  
1. طبق آزمایشات انجام شده فسفر موجود در بوقلمون چهار برابر میگو می باشد که یک غذای دریایی است همچنین بهتر است که بدانید 80% عامل تشکیل کلسیم در استخوان های بدن فسفر می باشد و میزان فسفر در بوقلمون 238 mg/100g می باشد
.
2. پروتئین موجود در بوقلمون 81/28 بیشتر از هر گوشتی است؟

3. آیا می دانستید بوقلمون فاقد اوره و اسید اوریک نسبت به گوشت های دیگر است که طبق تحقیقات انجام شده اسید اوریک یکی از عوامل سکته مغزی می باشد؟

4. آیا می دانستید گوشت بوقلمون به علت عدم وجود چربی میان بافتی حجم گوشت در هنگام پخت بعکس گوشت مرغ گوساله/ گوسفند و ... کم نمی شودو در نهایت مرغ بعد از پختن 55%، گوشت 60% و بوقلمون 85% گوشت پخته به دست می آید؟

5. آیا می دانستید بوقلمون دارای انواع ویتامین B از جمله B1/B3/B6/B12 به میزان 7.7 mg/100gr است و برای جلوگیری از افسردگی و بیماری MS و از بین بردن کم خونی مؤثر است
.
6. آیا می دانستید در بوقلمون مقدار زیادی امگا 3 وجود دارد که باعث باز شدن مجاری عروق بدن و پائین آورنده کلسترول می شود و از مزمن شدن بیماری ها جلوگیری می کند.

7. آیا می دانستید اسیدهای آمینه ای به نام تریپتوفان 35 mg/100g می باشد که در بدن تبدیل به پروتئین می شود که عامل شادابی است. اسیدهای آمینه در مرمت سلول های ماهیچه ای و اندام بدن، ناخن، پوست، مو و غدد ترشحی نقش بسیار بسزایی دارد و برای ورزشکاران بسیار مفید می باشد.

8. در بوقلمون کلسیم 98 mg/100g و برای کلیه افراد بخصوص خانم ها بسیار مفید است و همچنین کلسیم باعث کاهش کلسترول و فشار خون می شود؟

9. آیا می دانستید که چربی و کلسترول موجود در بوقلمون کمترین چربی و کلسترول نسبت به گوشت گوساله/ گوسفند مرغ و سایر گوشت هاست یعنی تا دیگر گوشت هاست
.
10. آیا می دانستید پتاسیم موجود در بوقلمون 935 mg/100g بیشترین پتاسیم در تمام گوشتهاست؟
> پتاسیم ضد سرطان است و برای جلوگیری از سرطان سینه در خانم ها بسیار مؤثر بوده همچنین در ساختمان قلب و ماهیچه ها و خون نقش مهمی دارد، وجود آن عامل مهمی برای بسته نشدن سرخرگها و مشکلات وریدی است همچنین پتاسیم در کاهش کلسترول نقش مهمی دارد.
> پادرد عمدتاً نتیجه کمبود پتاسیم و منیزم بدن، اسپاسم ماهیچه انسداد و تنگ شدن سرخرگ، مشکلات وریدی تأثیر سوء دیابت روی عضلات، اعصاب پا، رگ گرفتگی و ... تورم مفاصل است.
استفاده از گوشت بوقلمون در خانواده به معنی بالا رفتن فرهنگ مصرف خانواده می باشد
.
11. آیا می دانستید 45 mg/100g سلنیوم در بوقلمون چه اهمیتی دارد؟

> سلنیوم همراه با کلسیم، پتاسیم و ویتامین B6-C-D و روی که همگی در گوشت بوقلمون است ضد کلیه سرطان ها بخصوص سرطان پروستات و سینه می باشد. سلنیوم تنظیم متابولیسم را به عهده دارد و برای از بین بردن سلول های غیر نرمال مؤثر بوده و اگر گوشت بوقلمون با قارچ و گوجه فرنگی میل شود خاصیت ضد سرطانی آن افزایش پیدا می کند.

12. آیا می دانستید میزان سدیم 33 mg/100g در گوشت بوقلمون می باشد از بیماری های قلبی جلوگیری می کند و باعث تنظیم فشار خون می شود و همچنین سدیم عامل جذب کلسیم و فسفر در بدن می باشد؟

13. آیا می دانستید روی در بوقلمون 63 mg/100g بوده و روی باعث رشد خردسالان می شود ضد سرماخوردگی است و به ساختن DNA و هورمون مردانه در بدن کمک می کند و همچنین روی باعث تنظیم سن بلوغ در افراد می شود.

14. و بالاخره آیا می دانستید بوقلمون دارای ماده ای به نام COQ 10 (اکسیر جوانی) می باشد که برای جلوگیری از پیری زودرس مفید است.


۱۳۹۳/۰۵/۲۱

چهار مرحله تا جا افتادن در کانادا

تقریبا هر کسی در زندگی خود تجربه نقل مکان از جایی و مستقر شدن در جای دیگر را داشته است. مثلا رفتن از یک خانه به خانه دیگر، جابجایی از یک مدرسه به مدرسه دیگر و در راس همه این تجربه ها، نقل مکان از یه کشور به کشور دیگر. لین ساسون نگارنده این مطلب، تجربه خود از مهاجرت و جا افتادن بعد از آن را در قالب یک تئوری چهارمرحله ای به اشتراک گذاشته است.

مرحله اول: فهم و شناخت مسایل

این مرحله به سه ماه اول در مکان جدید اطلاق می شود که شما شروع می کنید به شناسایی باید ها و نباید ها. به نوعی شما بر اساس مفهوم آزمون و خطا عمل می کنید. اگر شما متوجه شوید چیزی کار می کند آن را دوباره امتحان می کنید که به همین علت، من به سرعت از گرفتن بلیط های بخت آزمایی ناامید شدم...من نمی خواستم پول بیشتری از دست بدهم. اما ایستادن در صف اتوبوس را ادامه دادم چون در این کشور ایستادن در صف اتوبوس گارانتی می کند که صندلی برای نشستن پیدا می کنید. شما همچنین تمایل دارید کارها را با احتیاط زیاد انجام دهید. به طور کلی، شما با خرید انواع بیمه ها مواجه می شوید که پوشش همه چیز، از نیازهای دندانپزشکی گرفته تا دوربین دیجیتال و کامپیوتر را شامل می شود چون شما هرگز نمی دانید چه مشکلاتی ممکن است به وجود بیاید.
این مرحله معمولا با خرید یک چیز ارزان و بزرگ و البته احمقانه مانند مبل ناراحت و بزرگی  که ما خریدیم، پایان می یابد. آن مبل بیشتراز چهار ماه دوام نیاورد. هر چقدر پول بدی همان قدر آش می خوری.

مرحله دوم: احساس درک مسایل

در حین مرحله دوم، یعنی سه ماهه دوم بعد از جابجایی، شما احساس می کنید که از نحوه انجام کارها آگاه شده اید. از مشخصه های این مرحله قدم زدن با اعتماد به نفس بیشتر، شناخت هدف و حس اینکه آن را در سه ماه بعدی به انجام می رسانید، می باشد. این اعتماد به نفس تازه کشف شده بلافاصله با اولین مواجهه با موردی پیش بینی نشده و یا مثلا موردی دیده نشده از قراردادی که بسته اید، از بین می رود.
 شما حالا یک تلفن هم دارید که جایی پنهان شده است و نمی دانید کجاست و یا چطور صدا می دهد...چون هنوز خیلی زنگ نخورده است.

مرحله سوم: وارد عمل شدن

خوب، شما حالا شش ماه است که در جای جدید هستید.! احساسی شروع می شود که انگار شما برای مدت طولانی اینجا بوده اید. به ندرت دیگر گم می شوید. شما چیزهایی را متوجه شده اید. این مرحله در واقع فرصتی است برای استفاده از بیمه هایی که وقتی آمدید اینجا، با دقت خریداری کردید، فقط به آرامی توسط یک فروشنده نه چندان مؤدب، به شما گفته می شود که موردی که شما دارید توسط بیمه پوشش داده نمی شود.
تلفن شما شروع می کند به مرتب زنگ زدن، یه جورایی شماره شما وارد لیست بازاریاب های تلفنی شده است. این مرحله عموما زمانی پایان می یابد که شما در واقع با افراد بیشتری آشنا شده اید و خود را در حالی می بینید که به جای اینکه فقط در حال رفت و آمد به سر کار باشید، برای معاشرت با دیگران هم وقت می گذارید.

مرحله چهارم: احساس آرامش در خانه بودن

این مرحله به طور عمومی زمانی آغاز می شود که شما برای یک سال در جای جدید بوده اید. شروع می کنید به شناخت افرادی که با شما در یک مسیر اتوبوس هستند. چند تا از همسایگان از آنجاییکه شما به کودکانشان محبت کرده اید و چند بار به دلیل آلارم های بی مورد آتش نشانی همه با هم در بیرون آپارتمان ایستاده بوده اید، شما را می شناسند.
تلفن شما اغلب برای مسایل مهم زنگ می خورد، افرای که قبلا به منزل خود دعوت کرده اید برای دعوت شما تماس می گیرند، تماس بازاریاب های تلفنی را متوقف کرده اید و این شروعی برای احساس در خانه بودن است.
این مرحله معمولا با رهایی از یک بدهی و فروش یک وسیله بی مورد مانند یک اثاثیه بزرگ پایان می یابد و راه را برای بهتر و راحت تر کردن اوضاع باز می کند. حالا زمان احساس رضایت و فراموشی اشتباهات گذشته ( مانند خرید آن مبل بزرگ توسط من) می باشد.

موضوع جا افتادن یک روند چند مرحله ای است، شما نمی توانید مراحل آن را از قلم بیاندازید، چون تجربه واقعیست و اغلب سرگرمی خوبی است. دست کم شما در طول آن خاطرات زیادی می سازید و به طور یقین خاطرات بیشتری هم در راه خواهد بود.  

 ترحمه : هومن هدایتی


۱۳۹۳/۰۳/۲۱

آشنایی با غذا های سایر ملل در کانادا - Fajitas

تاریخچه Fajitas:

احتمالا تگزاسی‌ها مایلند Fajita را به خود نسبت دهند اما تاریخچه Fajita آن‌ را به کارگران مکزیکی مزارع که در غرب تگزاس (در امتداد ریو گراند در مرز تگزاس مکزیکو) در اواخر سالهای ۱۹۳۰ یا اوایل سالهای ۱۹۴۰ زندگی‌ می‌‌کردند نسبت می‌‌دهد. وقتی‌ گوساله‌ای قصابی میشد نامطبوع‌ترین قسمت‌های آن‌ به عنوان پرداخت بخشی از دستمزد برای خوردن در اختیار کارگران قرار می‌گرفت. به همین خاطر کارگران آموختند چگونه از برش سفتی از قلوه گاه به خوبی‌ استفاده کنند. Fajita به زبان اسپانیایی شکلی‌ از واژه faja است که معادل لغوی کمربند یا کرست در زبان انگلیسی می‌باشد.

Fajita در حقیقت یک غذای تگزاسی مکزیکی است(ترکیبی‌ از خوراک گاوچران‌های تگزاس و کباب‌های مکزیکی). واژه مکزیکی گوشت قلوه گاه کباب شده arracheras است که معادل آمریکایی آن‌ Fajitas میشود. امروزه، واژه Fajita به کلی‌ معنای اصلی خود را از دست داده است و به هر چیزی که پخته و در نا‌ن ترتیلا پیچیده شده باشد اطلاق میگردد. اگرچه، Fajitas حقیقی‌ تنها از گوشت قلوه گاه گوساله تهیه میشود. 

سونی فالکن، مدیر گوشت فروشی‌ Guajardo's Cash Grocery علاقه مند به استفاده از این نوع گوشت در دستور‌های غذایی بود. بر اساس مصاحبه‌ای که توسط ویرجینیا ب وود در ۴ ماه مارس ۱۹۹۵ با این فرد انجام شد مقاله‌ای تحت عنوان بازگشت سلطان Fajita در Austin Chronicle به چاپ رسید:

او می گوید "به آن‌ قطعه گوشت نگاه کردم و به خودم گفتم شبیه کمربند است. اولین Fajitas را خودم همین جا در سالهای ۱۹۶۰ درست کردم" بر طبق برداشت فالکن از تاریخچه Fajitas او با خود چنین اندیشیده که نوع جدید Fajitas او مقرون به صرفه بوده و افراد بیشتری را به سوی محل کسب خانوادگی آنها جلب می‌کند تا دستپخت او را آزمایش کنند. پسر فالکن اینگونه به یاد می‌‌آورد، "هر وقت پدرم در حیاط Fajitas درست میکرد همهٔ دوستان دلشان می‌خواست پیش ما بیایند. پدر می‌دانست به چیزی فوق‌العاده دست پیدا کرده." 

در سال ۱۹۶۹ سونی در رخدادی یک هفته‌ای در فضای باز درKyle، تگزاس شرکت کرد. او همچنین شب‌ها و تعطیلات آخر هفته به نمایش‌های سوارکاری‌، نمایشگاه‌ها و جشن هایی که در فضای باز برگزار می‌‌شد رفت تا fajita taco خود را به جمعیت بفروشد. در اواخر سالهای ۱۹۷۰ یک گزارشگر نشریه Austin به او لقب "سلطان fajita" را داد که او را شخصاً با این نام به همه شناساند. سونی در حال حاضر صاحب علامت تجاری این نام است. او حتی تلاش کرد که صاحب علامت تجاری fajita هم بشود اما تقاضایش پذیرفته نشد. 

در سال ۱۹۴۸، نینفا رودریگز لورنزو، بانوی آمریکایی‌مکزیکی و همسر آمریکایی‌ایتالیائی او، تامی لورنزو کارخانه‌ای برای تولید خمیر پیتزا و ترتیلا در هیوستون باز کردند. این کارخانه موفق نبود بنابرین آنها مبلغی پول وام گرفتند و رستورانی‌ مکزیکی به نام Ninfa's باز کردند. به علت موفقیت این رستوران کارخانه تولید خمیر را بستند و توجه خود را به رستوران معطوف کردند.

حدود سال ۱۹۷۳ یکی‌ از مشتریانی که به تازگی از سفر خود به مکزیکو سیتی بازگشته بود پیشنهاد کرد قطعه‌ای از استیک به شکل رشته هایی نازک بریده شود تا او بتواند از آنها تاکو انحصاری درست کند و بدین ترتیب fajita به سبک Ninfa's به وجود آمد. وقتی‌ که ترکیباتی نظیر گشنیز، پیاز، گوجه فرنگی‌، فلفل قرمز، کرم ترش و پنیر به آن‌ افزوده شد، اینfajita جدید به صورت غذایی با کیفیت ویژه خانگی در آمد. این غذا که در اصل تاکوی ذغالی نامیده میشد با نام تجاری تاکوی نینفا شناخته شد. بعدها از واژه Fajitas برای این غذا در رستوران استفاده شد.

در سال ۱۹۸۲، جورج ویدمن، سرآشپز Hyatt Regency در Austin تکزاس به ارزش تجاری یک غذای محبوب تکزاسی مکزیکی پی‌ برد. او Fajitas بسیار گرم را در لیست غذایی رستوران Hyatt's La Vista جای داد و فروش این غذای معروف به زودی این رستوران را تبدیل به پر سود‌ترین رستوران زنجیره‌‌ای Hyatt نمود. 

دستور تهیه Fajitas

نوع Fajitas: گوشت گوساله، گوجه فرنگی‌، گواکامول (نوعی چاشنی‌ که از آووکادو درست میشود)، سالسا، ترتیلا

سبک آشپزی: ناحیه جنوب غربی

نفرات: برای ۴ تا ۶ نفر
زمان آمادگی: ۱۵ دقیقه
زمان پخت: ۵ دقیقه
زمان کًل: ۳۰ دقیقه 

مواد لازم: 

چاشنی لیمو ترش (دستور تهیه آن را در پائین می‌بینید)
۱.۵ پوند گوشت قلوه گاه یا پهلو
۱ فلفل دلمه‌ای سبز یا قرمز، شکم خالی‌ و نازک خورد شده
۱ پیاز کوچک، نازک خورد شده 
۳ گوجه فرنگی‌، خورد شده
پنیر چدار رنده شده
کرم ترش
گواکامول
سالسای گوجه فرنگی‌
نان ترتیلا

طرز تهیه:

چاشنی لیمو ترش را آماده کنید و کنار بگذارید.
گوشت را روی تخته بگذارید و غشا‌ بیرونی‌ آن را از گوشت جدا کنید. برای این کار غشا‌ بیرونی‌ را با یک دست بگیرید و کارد را از زیر حرکت دهید تا آن قسمت کاملا بریده و جدا شود. با استفاده از یک چاقوی تیز شکاف هایی در جهات مختلف در گوشت ایجاد کنید. این کار باعث شکاف بافت ماهیچه شده، از سفتی آن‌ کم می‌کند. 

چاشنی لیمو ترش را در کیسه پلاستیکی بزرگی‌ بریزید و گوشت را در آن‌ قرار دهید. درب کیسه را ببندید و آن را حد اقل به مدت ۱ ساعت یا در طول شب در یخچال قرار دهید. در این مدت گوشت را گاهی این رو و آن رو کنید. 

گوشت را از یخچال بیرون بیاورید و قبل از پخت در دمای معمولی اتاق قرار دهید. کباب پز را نیز گرم کنید. 

گوشت را بشوئید و بقیه چاشنی را نگاه دارید. گوشت را روی کباب پز داغ بگذارید و از باقیمانده چاشنی با قاشق روی آن بریزید. درب کباب پز را ببندید، دریچه‌ها را باز کنیدو و بگذارید گوشت به مدت ۳ تا ۵ دقیقه با دمای ۱۲۰ درجه فارنهایت نیم پخت شود. سپس آن را از کباب پز خارج کنید و روی تخته به شکل قطعات باریک و مورب برش دهید. 

فر را با ۳۵۰ درجه فارنهایت گرم کنید. دسته نا‌ن‌های ترتیلا را در فویل المینیومی بپیچید و به مدت ۱۵ دقیقه یا تا وقتی‌ که داغ شود در فرنگاه دارید. برای گرم کردن نا‌ن‌ها در مایکرویو میتوانید آنها را در یک حوله کاغذی بپیچید و زمانی‌ در حدود ۶ تا ۷ ثانیه برای گرم شدن هر ترتیلا در نظر بگیرید.

میتوانید هنگام پختن گوشت فلفل‌های دلمه‌ای و پیاز را نیز به مدت ۱ تا ۲ دقیقه یا تا وقتی‌ که نرم شوند در کباب پزه بگذارید و پس از آماده شدن آن‌ها را در یک دیس قرار دهید. گوشت پخته و قطعه شده را نیز در همان دیس بگذارید.

برای هر Fajita، یک نان ترتیلا را با قطعات گوشت پخته شده و مقادیر دلخواه از فلفل دلمه‌ای سبز و پیاز پر کنید. مقداری گوجه فرنگی‌، پنیر چدار، کرم ترش، گواکامول و سالسا را نیز به آن‌ اضافه کنید و مثل بورریتو بپیچید. این غذا برای ۴ تا ۶ نفر کافیست، نوش جان.

طرز تهیه چاشنی‌ لیمو ترش

آب ۴ تا ۵ لیمو ترش تازه
۱/۴ فنجان سرکه قرمز
۱ قاشق غذاخوری سویا سٔس
۱ قاشق غذاخوری شیره سبک
۱ قاشق غذاخوری گشنیز خورد شده
۲ حبّه سیر خورد شده
۱/۲ قاشق چایخوری زیره سأییده 
۱/۲ قاشق چایخوری فلفل سیاه

آب لیمو ترش ، سرکه، سویا سٔس، شیره، گشنیز، سیر، زیره و فلفل را در یک کیسه پلاستیکی مخلوط کنید و کنار بگذارید

ترجمه: نورا نواپور